رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم
رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم

تب دلار از منفعت طلبی تا بی پولی

به جرات میتونم بگم 99 درصد ادم هایی که در کشور ما زندگی میکنن به فراخور پس اندازی که دارن دلشون نمی خواد چیزی بیاد پایین.

به طور مثال کسی که تمام سرمایه اش یه وانت یا یک پراید یا حتی یه سمند دلش نمیخواد قیمت ها بشکنه چون فکر میکنه اینطوری اون ضرر کرده و باید زیر قیمتی که ماشین رو خریده بفروشه و حس میکنه سرمایه اش به فنا رفته.برای همین همه ی این مدل ادم ها ته دلشون خوشحالن از افزایش قیمت دلار یا سکه یا طلا و به جای اینکه کمک کنن که این فاصله کم بشه تلاش میکنن ثابت بشه یعنی طرف و میشناسم که پرایدشو زیر قیمت فروخته و دلار خریده و بعد رفته یه ماشین لیزینگی خریده.اخه چقدر یه ادم میتونه احمق باشه و از این مدل ها کم نیستن.هیهات...

چه دوست داشته باشیم و چه بدمون بیاد استراتژی حکومت فعلی اینطوریه دلش میخواد از پول من و شما به کشور های دیگه کمک کنه دلش میخواد با پول من و شما جنگ رو برنده بشه دلش میخواد با پول من و شما قران طلاکوب بسازه و ضریح طلا بسازه.این وباید بپذریم که بخشی از جامعه به این سیاست نقد دارن ولی قدرتی برای ایجاد تغییر ندارن.همیشه مثالم این جور وقت ها اینه که توی تاریخ ایران مغول ها 600 سال کم و بیش حکومت کردن.یونانی ها نزدیک به 400 سال ولی شما از فرهنگ و زمان مغولی و حتی یونانی چیزی در ایران امروز نمیبینی.حتی مغول ها که خونخوار ترین مردم دوران خود بودن یک روز فهمیدن باید بساط جور و ظلم رو جمع کنن و به فرهنگ و مردم و علم و ادبیات احترام بزارم به روشنفکری به عالمین به فرهیختگان.ولی حاکمان امروز به شدت نسبت به تاریخ بی گانه هستند و انگار از اخر و عاقبت خود با روند موجود بی اطلاعند.گاه فکر میکنم اینان توهم دارند که حکومت را منجی خواهند سپرد و حاکم بر حق دنیا هستند مگر میشود خون جوانان کشورت را بریزی و دایه عدل داشته باشی ؟ مگر میشود فرهیختگانت را زندان کنی و به قتل برسانی و پایه حاکمیت را بر فساد های وقیحانه بنا کنی و تصور داشته باشی منجی از دل این حکومت ظهور خواهد کرد ؟ این توهم را هم مردم به انها داده اند انها که نانشان را میخورد انها که رانتش را میگیرند انها که سینه چاک میکنند برای رئیسشان.و چشم را میبندند و بی هیچ اراده ای تقلید میکنند.

ما مردم خوبی نیستیم هیچکداممان ...دروغ میگوییم ...خسارت میزنیم ...ازار میدهیم ...دل میشکنیم...بی رحم شده ایم ...ما سزاوار این حکومتیم...بی سوادیم ...مطالعه نداریم...سطحی و دهن بین شده ایم ...تمام غم روز و شبمان شده ظواهر تمام فکر ذکرمان حسادت و رقابت با اطرافیان ...سود جویی منفعت طلبی و جاه طلبی ثروت اندوزی...

خیلی شعاری شد میدونم ولی میگم که در تاریخ ثبت بشه برای سال ها بعد اگر عمری داشتم...ما تا وقتی اینگونه هستیم لیاقت حاکمیت بهتر نداریم ما تا وقتی خودمان تغییر نکنیم همی اش هست و کاسه.قرار نیست کار بزرگی بکنیم فقط روزی یک ساعت کتاب بخونیم خودمون رو مکلف بکنیم و بعد از یک سال ثمره اش رو ببینیم...

مردم بیمار و حاکمان بیمار تر نتیجه اش ویروسی میشود که مدام قوی تر میشود و به هیچ دارویی جواب نمیدهد این غده ی سرطانی روزی همه ی ما را نابود خواهد کرد...

قطعا پیشنهاد من برای این وضع رفتن از ایرانه و واقعا اگر تمام کسانی مخالف جریان هستند از ایران برن اونوقت معلوم میشه چقدر ادم وابسطه به نظام وجود داره و بعد خیلی کار ها میشه کرد چون اونها به یقین یه حداقل پر قدرت هستند در جمعی که قدرتی نداره در کشوری که خفقان رو همه گیر کرده پس وقتی اینجا نباشی ابزار ها اونها کار نمیکنه دیگه قدرتی نخواهند داشت و ثروتشون هم به کارشون نمیاد.شاید یکی از دلایلی که حکومت بی میل نیست که کسانی که رفتن برگردن و کسانی که هستند هم نتونن برن همینه تمام ابزار های حاکمیت فعلی در این جغرافیا کابرد داره .

خیلی سیاسی شد خسته شد.خسته از باشگاه هرشبه خسته از سرماخوردگی یک ماهه خسته از بی کاری مزخرف و به طبع اون بی پولی ازار دهنده تر...

اقای جهموری اسلامی بنده هیچ علاقه به ادامه زندگی در این مرز را ندارم سهم بنده را بدهید بروم پشت سرم را هم نگاه نمیکنم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد