رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم
رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم

تا کی غم این خورم که فردا چه کنم؟؟؟

شنبه ها معمولا اگر اتفاق خاصی پیش نیاد برای من عموما روزهای خوب هستن.البته به جز این روزها.

میخوام یه شرح واقعه بدم که یادم نره و این هیچ ربطی به شنبه و امروز تقریبا نداره.

16 سال پیش ما یه خونواده بودیم که خیلی مثل بقیه خونواده ها نبود.پدرم که مرد برای من که ان روزها 19 سال داشتم  و فرزند ارشد بودن انقدر ها سخت نبود.جنگ همیشگی با پدر تمام شده بود کسی به رفتار ها و امدو شد هایم گیر نمی داد برای خودم بزرگی میکردم و مستقل شده بودم با همه ی مشکلات درون خانواده زندگی مسیر بدی در پیش نداشت.سخت بود ولی جریان داشت.

جزئیات ان واقعا زیاد است.

پدر پشت فرمان سکته کرد.مادر و برادر ته تاقاری که در ماشین بودن زنده مانند.داداش کوچیکه ضربه روحی شدید خورده بود و معجزه اسا زنده مانده بود.مادر را با هزار بدبختی از گور برگرداندیم.بیمه ماشین یک روز بود تمام شده بود پس هیچ دیه به ما تعلق نگرفت.بیمه کارمایی هم به دلیل معوقات میرفت که نابود شود که با هزار بدبختی زنده اش کردیم.

از فامیل مادری با چهار دایی و سه خاله فقط یک شوهر خاله ادم حسابی دورمان ماند و از خانواده پدر با دو عمو و یک پدربزرگ دقیقا هیچ کس.این هیچ کس که می گویم دقیقا یعنی هیچ کس.

پدر بزرگ اعلام کرد که سهم پدر را به عنوان طلب یکی از بانک ها داده و دیگر توانی برای کار دیگر ندارد.حتی از رفت امد به خانه ما و پذیرفتن مسولیت شانه خالی کرد عمو ها هم که کلا پشم.

اوایل فکر میکردیم خوب کارخانه ای هست و زمین و چیزی و رفته رفته فهمیدیم پدر در شیطنت های دوران میانسالی اش همه را از بین برده دستش از دنیا کوتاه است ولی کسی فکر نمیکرد یک مرد 43 ساله با سه فرزند فیلش هوای هندوستان کند و دلش قنج بزند برای منشی خوش رنگ و لعابش که بعد ها کلاه بردار هم از ا در امد و انچه که مانده بود را جارو کردو بی نشان گم و گور شد.

خیلی شبیه فیلم شده ولی جزییات انقدر دقیق در خاطرم هست که این کلی گویی حتی یک هزارم ان روز ها نیست.

القصه که ما ماندیم اهی که در بساط نمانده بود و یک فوج طلب کار که ضامن وام های بانکی بودند از لحاظ قانونی ما هیچ مسولیتی نداشتیم و میتوانستیم با خیال راحت زندگی کنیم اما مگر می شود با خیال راحت زندگی کرد وقتی یک عده مدام برای تو ارزوی بد بختی میکنند؟مگر می شود اسوده بود وقتی خواب کسی پریشان است که خودش را محق میداند که تو مقصری؟

این ماجرا ها هنوز کش دارد...هر از چند گایه یکی از این بزرگوارند زنگ میزنند و یکی با تهدید یکی با التماس تقاضای برگشت سرمایه میکند واقعا چه میشود کرد؟

گاهی فکر میکنم حاضر بودم همان پدر با همان ویژگی هایی که داشت زنده باشد و زیر بار قرض وبدهی اما اینطور سیبل مردمی نباشم که فکر میکنند دنیا به کام ما شده و به کام انها نبوده...

دنیا جای عجیب و غریبیست،چرخش روزگار ادم را طوری عوض مکیند که حتی فکرش را نمی شود کرد.

بس که این سال ها این همه خاطره ریز ودرشت را مرور کردم مغزم رگ به رگ میشود.

گاهی دلم میخواهد جایی بروم که دست هیچ بشری به انجا نرسیده باشد .بروم و زندگی دیگری شروع کنم به دور از هیاهوی ادم ها به دور از حجم وسیع از خاطرات مزخرف سال های دور.

گاهی دلم میخواهد فقط بروم.بروم بروم بروم

فوتبال

لعنت به این فوتبال ...

سکته نکنم خوبه...

زمان برای ما/زمانه برای دیگران

دیروز در مسیر برگشت به منزل به یک گلخانه رفتم و چند گل مختلف گرفتم.در این جور مواقع که در هیچ سر رشته ای از مورد ندارم به عهده فروشنده میزارم.پیرمردی که سیگارش را با بی میلی میکشید و چهره ی افتاب سوخته اش نشان از رنجی مدام داشت.علی رقم تصورم از چهره ی پیرمرد با مهربانی و حوصله جواب سوال هایم را داد چیز هایی در مورد کم نور بودن محل زندگی یا نیاز به اب دادن مداوم نداشتن و این جور حرف ها و بعد رفت و پشت میزش نشست و من رو با انتخاب هام تنها گذاشت.قبلش خیلی حسش رو نداشتم که برم گل بخرم اما دلم خواست که بخرم و رفتم که بخرم اما حالا انگار پشیمون شده بودم.باز هم به عادت دیرنه یعنی سوال نکردن در مورد قیمت چیز هایی که دوست دارم بخرم پند گل انتخاب کردم که از شانس خوبم کل این قضیه با چهار گل خوشگل با 62 هزار تومن حل شد.ازش خواستم اسم گل ها رو برام بنویسه و با خط میخی روی کاغذ چیزهایی نوشت که مطمئن شدم قطعا نمی تونم بخونم و باید برای پیدا کردن اسم های واقعی و اصلیشون در به در بشم که شدم.مامان پژی جان از رفقای صمیمی انسان گل پروری است به نحوی که در حیاط خونشون با گلخونه مواجه میشم تا خونه.فقط به اسم ها توجه کنید:

پریلانتوس/بنت قنسول/کالا لیلی یا همون شیپوری خودمون/امپیشن یا گل حنا/

جالبه که هر سوالی که در مورد نگهداریشون میپرسیدم به ساده ترین شکل جواب میداد و حالا که در مورد روش نگهداریشون مطلب سرچ میکنم تنوع نگهداریشون روانی میکنه ادم و هر کدوم یه مدل دما میخوان.یه مدل اب دادن یه مدل کود.تازه امروز فهمیدم که بنت قنسول مگس سفید داره و با راهنمایی مامان پژی گذاشتمش تو بالکن ...پریلانتوس به جای تاریک علاقمنده و شیپوری یکم حساسه و در نهایت امپیشن گلی که یکم بیشتر دوسش دارم گل مقاوم تریه...

بعد به خودم گفتم اگر ادم میخواد بچه داشته باشه اول باید یه مدل گل نگه داره.اینکه تو 3 یا 4 تا بچه داشته باشی که هر کدوم نیاز های متفاوتی دارن و خلق خوی اون توی رشدشون متفاوت میشه و باید همه رو حفظ باشی و با مسولیت بهشون رسیدگی کنی ادم و گیج میکنه.اما یه فرق اساسی دارن و اون وقتی پیش میاد که مثلا من قبل از خریدن گل ها با خودم گفتم نهایتا 60 پول و میریزم دور و خراب میشن.فدای سرم...چند روز هم خونه قشنگ باشه چند روزه.اما با بچه ها نمیشه این کار و کرد و تا اخر عمر درگیرشونی.این از داستان گل خریدن.

دختران فوتسالیست ایران قهرمان اسیا شدن.

این خبر هم خیلی خوشحال کنندس هم خیلی نا امید کننده.

واقعا اگر به دختران این کشور مجال بدن دیگه حتی تفکر حاکمیت بر هیچ مرد و زنی رو هم نمی تونن داشته باشن.اینکه این دو جنس باید مقابل هم باشن تا با اتحادشون ریشه تحجر و خشک نکنن این جا ها مشخص میشه...

به امید روزی که همه مردمان این سرزمین ازاد و خوشحال و خوشبخت باشن.

هفته قبل کلا تنها بودم.نه خانی امد و نه خانی رفت.پنج شنبه و جمعه سری به مادر جان زدیم و دیداری تازه کردیم.تکه کلام جدید پیدا کرده که خیلی دوسش دارم اول در خواست هاش یه مادر جان میگه که دلم قنج میره انگار هر چی سنش میره بالا خوشگل تره و خواستنی تر میشه ...حیف این زن که 17 ساله تنهاست و همدمی نداره...حیف مردی که دیگه فرصت نداره اغوشش رو لمس کنه و مهربونی هاش و مزه کنه...این اواخر میگه خدا به دادتون برسه پدرتون هر شب میاد تو خوابم فکر کنم میخواد من و ببره...

نداشتن بعضی ادم ها حس عجیبیه.یه غم که انگار تمومی نداره یه دلتنگی که انگار راه چاره نداره یه اندوه بی تعریف...وقتی به نبودنش فکر میکنم خالی میشم انگار اصلا نبودم.من قبل از اون هیچ بودم و اون من و معنی کرد و حالا وقتی نباشه انگار ریشه های ادم و قیچی بزنن و ولش کنن که بره میتونه بره اما رو زمین بند نمیشه.نداشت مادر و پدر یک حسرت بی وصفه...اما اجبار طبیعت این چیزا حالیش نیست...

و باز هم بی کاری باز هم بلاتکلیفی باز هم هیچی به هیچی...

چند وقت یه توییت کردم که خواب برای انسان لازمه اما کافی نیست و من به یک خواب لازم و کافی نیاز دارم ...

واقعا نیاز دارم به خوابی بدون استرس بدون دغدغه بدون کابوس بدون فکر و خیال ...

میدونم تموم میشه مشکلات و نمیگم عمر و میگم پس غمی نیست یک روز میاد که میشه راحت و اسوده خوابید  و هیچوقت بیدار نشد.

با برجام بی فرجام

اتفاق ویژه هفته دیشب رقم خورد و ترامپ زد زیر میز برجام و کافه ی تحریم ها رو بهم ریخت.بلافاصله هم استاد با وزیراش اومده و یه جام زهر ریز نوشید و جر زنی سیاسی نکرد.دلار در مرز هفت هزار تومن میچرخه و اوضاع اقتصادی اصلا جالب نیست.سپاه پاسداران بیش از قبل تحت فشار مالی قرار داره و روزی نیست که از گوشه کنار خبر بی پولیشون به گوش نرسه و احتمال هر حرکتی ازشون بعید نیست.

اول این بحث باید بگم دولت ها در حاکمیت ها ذوب هستن و عموما اختیاری نداشتن.

حکومت نوپای ایران چند دوره تاریخی داره که تمام تجربیاتی که کسب کردن رو فقط برای ازار مردم استفاده کردن و نه برای ثبات وارامش مردم.اولین دوره تاریخی در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی شکل گرفت.باند بازی و قدرت مند تر شدن هاشمی ها و دار و دسته که سال ها بعد هر کدام با ثروتشان سمتی رفتند و حکومت خود را شکل دادند مثل لاریجانی ها.و رهبر تازه کاری که بیشتر سعی میکرد همراه هاشمی باشد تا مقابل او .این وسط هاشمی رهبر را وار بازی قدرت و ثروت نمیکرد و بیشتر نقش سخنگو را داشت.همین امر در سال های بعد موجب کدورت بین این ها شد و رهبر رفته رفته قائده بازی را بلد شد و از هاشمی زاویه گرفت از زیر سایه او خارج شد و مسیر ثروتمند شد را از هاشمی به سمت خودش تغییر داد.در اواخر این دوره حضور موسوی و خاتمی و مردمی که به دنبال تغییرات بهتر بودند هاشمی را محو کردند و دوره بعدی شکل گرفت...

شکوفایی و رشد در این دوره بی نظیر است.جوان گرایی دولت و افکار جدید از دنیای روز همه را مجاب کرد که باید در برابر این دولت و تفکر اصلاحاتش که حالا گفتگوی تمدن ها را نیز به کارنامه اش اضافه کرده بود سر تعظیم فرود بیاورند.رهبر در ابتدای راه قدرتمند شدن بود و تجربه کسب کردن و ترجیه میداد خیلی مقابل خواست مردم و تفکرات متجددانه قرار نگیرد و چراغ خاموش راه قدرتمند شدن و ثروت اندوزی و فرصت های حکومتی را یکی یکی بدست می اورد.در این میان تندرو های مذهبی بی کار نبودند انها که سرشان از دوره هاشمی بی کلاه بود به ناچار خودجوش وارد عرصه شدند و روز دانشجو عصر جدید ر رقم زدند.در این دوره تصمیمات عجولانه زیاد گرفته شد که اگر کمی صبوری چاشنی تفکر اصلاحات میشد بلای دور بعد گریبان کشور را نمیگرفت اما خاتمی هم کاره ای نبود گوله ی برفی اصلاحات میغلتید و بزرگ تر میشد و سر راهش داشت همه چیز را نابود میکرد که دوباره هاشمی به عرصه برگشت...

دوره بعدی هاشمی با توپ پر امد اما اوضاع فرق کرده بود رهبر دیگر پشتش نبود جامعه از دوره ی تورمی و رانت خواری او به ستوه امده بودند لقب اکبرشاه را به دوش میکشید و بیشتر برای پس گرفتن قدرت به میدان امد اما نتیجه مقابله او با اصلاح طلبان و اتشی که از خشم مردم محروم و مذهبیون افراطی به پا شده بود دودش به چشم مردم رفت.بی شک در این دوره با برنامه ترین نامزد ریاست جمهوری بعد از انقلاب دکتر معین بود کسی که اگر بی تدبیری هاشمی نبود قطعا مسیر اصلاحات ادامه پیدا میکرد البته این بار با مردی با تجربه تر و صبورتر.اما نشد انچه باید میشد.فرماندار زمان هاشمی زمام امور را به دست گرفت...

این دوره شاید اوج شکوفایی اقتصاد ایران لقب بگیرد اما امان از بی تدبیری و خودخواهی رهبری و نهاد های وابسطه و نزدیک.در این دوره همچنین شاهد فساد افسار گسیخته و لجاجت های بی شمار سیاسیون بودیم.رهبر قدرت را احساس کرده بود و در سایه ثروتی که بدست اورده بود قصد جولان دادن داشت و چه کسی بهتر از احمدی نژاد بی تجربه و ساده لوح میتوانست این قدرت را به انها بدهد.بدنه دولت پر شده از افراد مجهول الفکر و منفعت طلب و فاسد که با تزویر به فساد های بزرگ دست میزدند و پای ممبر نماز جمعه سر به جیب فرو میبردند و مجیز رهبر میکردند.

در هم همه این فساد بی نمونه در تاریخ نهاد هایی مثل سپاه /بسیج/بنیاد مستضعفان...به شدت ثروتمند و قدرت مند شدند و میل به کشور گشایی شان بروز کرد...در دور دوم میرحسین موسوی از همه جا بی خبر تلاش کرد که قائده بازی را عوض کند ولی چه کسی حاظر بود او را بپذیرد؟رهبری که از ابتدای انقلاب با او زاویه داشت؟سپاهی که مدام از طرف او مزمت شده بود؟هاشمی که تلویحا از دور خارج شده بود و به دنبال رسیدن به قدرت بود؟خاتمی منزوی شده که حتی سایه ای از ان مرد مقتقدر سال های قبل نداشت؟

این وسط امید میرحسین به رای های خاموش و فراری بود.مردمی که در دوره احمدی نژاد ضرر های کلان کرده بودند سفره شان کوچک شده بود و تورم را هر روز بدتر از قبل حس میکردند حتی میوه فروش سر کوچه احمدی نژاد هم از او شاکی بود اما این وسط یک نفر از این جدال خوشحال بود...

رهبر...کسی که حالا بر قله قدرت ایستاده کسی که قدرتمند بودن را لمس کرده و حالا به دنبال حضوری حد اکثری مردم است تا تایید صلاحیت نظام را به گوش جهان برساند...فارق از اتفاقات افتاده واقعیت این است که رای اصولگرا ها با خدم و حشم چیزی بیش از15 میلیون نیست این را بعد ها و انتخابات های بعد ثابت کرد اما چه کسی از رای بالا می ترسید؟تقریبا میشود گفت مهندسی انتخابات کاملا توسط سپاه شکل گرفته بود با وجود رفتار های فراقانونی و تبلیغات گسترده خطر بر هم خوردن چرخه قدرت کاملا به گوش می رسید.این وسط کروبی عده ای از کارگذاران و اصلاحاتی های سرخورده را جمع کرده بود با انکه میدانست امیدی به پیروزی ندارد اما در جبهه موسوی توپ میزد.

انتخابات برگزار شد.رای ها اعلام شد.سوتی خبرگذاری فارس چیز قابل چشم پوشی نبود اما خیلی هم برای حکومتی ها مهم نبود.رهبرکه پیش از حتی برای برانداز ها فرش انتخابات را پهن کرده بود و علنا اعلام کرد حتی اگر به جمهوری اسلامی اعتقاد ندارید برای ایران پای صندوق های رای بیایید حالا خوشحال از نتیجه بدست امده بود...

خیابان ها از خشم مردم فریب خورده پر شد.مهندسی پس از انتخابات و میل سپاه برای نشان دادن قدرت فجایع جبران ناپذیری را رقم زدکه تاریخ هرگز فراموش نخواهد کرد و طبعات ان هنوز هم در بطن جامعه در جریان است.رهبر مقتدرانه پای تریبون امد و انتقام سال ها گوشه نشینی را از هاشمی گرفت و پشت احمدی نژاد ایستاد.شاید تنها اشتباهش به زبان اوردن نام افرادی بود که بعد ها تو زرد از اب درآمدنشان بلای جان خودش شد.موج سرکوب ها با تایید رهبر شدت گرفت.قرار بود انقلابی که میرفت تا با رئیس جمهور شدن موسوی شاید پا بگیرد در نطفه خفه شود که تقریبا شد.

در میان همه این بگیر و ببند ها سایه تحریم روز به روز بیشتر میشد.سپاه پنهانی به دنبال کلاهک هسته ای بود تا خاورمیانه را در تسخیر رعب و وحشت خودش بکند و رهبری هم از این نمایش قدرت استقبال میکرد حال وقت ان بود که حکومت نوپایش را جلوی ابرقدرت ها قرار دهد و این وسط از استادش روسیه هم دستور میگرفت.مدل سرکوب ها مانند رفتار های زمان استالین بود مدل دستگیری ها مدل شکنجه ها...همه و همه انگار برداشت بروز شده ای از دوران استالینی در شوروی بود این را فقط باید خوانده باشید تا بفهمید در کتاب ها و سند های موجود.

به هر حال دوره دوم احمدی نژاد انقدر ها هم که باید ارام میبود نشد.مرد ساده لوح دیروز فهمیده بود کلاه گشادی سرش رفته سعی در مقابله بر امد.خانه نشین شد و اعتصاب کرد اما فایده ای نداشت بازی قدرت را باخته بود و میخواست جر زنی کند باز هم هاشمی برای کمرنگ کردن احمدی نژاد به صحنه امد و با برنامه ای از قبل طراحی شده تیم احمدی نژاد را زد.

این دوره یک مرد مرموز دارد.حسن روحانی.اعلام کرده بود اگر هاشمی بیاید او نمی اید اما امد خودش را اصلاح طلب نمی نامید اما لبخندش سمت رای اصلاحات بود مردی که کارنامه امنیت ملی قوی داشت و مثل یک آس رو شد.با استراتژی مصالحه با سپاه پا به میدان گذاشت سعی کرد اما انقدر ها هم برایش جدی نبود.در این دوره تمام توان دولت برای مذاکرات گذاشته شد تا غول تحریم ها به زانو در بیاید و تورم لجام گسیخته کمی فروکش کند.

و برجام متولد شد.یک عده هم در ایران هم در امریکا به شدت مخالف بودند.دلایلش بماند.اما این وسط مردم امید بسته بودند که با برجام اوضاع بهتر بشود این رویه در اواخر دولت روحانی به شکل ملموسی احساس میشد اما یک جنگ خودخواسته که در ابتدا دائم کتمان میشد رفته رفته شکل جدی به خود گرفت.سپاه لجوجانه در سوریه زمین گیر شده بود و تمام ثروت اندوزی اش را در این سال ها خرج حمایت از حزب الله و اسد کرد و وقتش شده بود دولت و مردم را درگیر کنند.پای رهبری را وسط کشیدند و او را وسط میدان تبلیغات قرار دادند.اوضاع نابسامان کشور بدتر شد.همه تقصیر ها گردن تحریم ها بود و حالا میرفت که فقط سیبل جنگ برای کاستی ها بماند که اوضاع در امریکا تغییر کرد به طرز مشکوکی ترامپ ثروتمند پیروز انتخابات شد.او با شعار بر هم زدن برجام امد و ایجاد کار برای امریکایی ها که در هردو موفق عمل کرد نرخ بیکاری را در امریکا به 3.6 دهم رساند که در 50 سال اخیر بی سابقه بود و از استاندارد حکومتی هم جلوتر است که 4درصد است.او که حالا از مشاوران ضد ایرانی راهکار میگیرد چاره ی کار را تقابل حکومت ایران با مردم میدید و برجام مسیر دور زدن را برای سپاه و دارو  دسته اش راحت کرده بود اما پول های بی زبان خرج جنگ افروزی و تمامیت خواهی رهبر و افراطیون نظامی ایران در سوریه ولبنان میشد.

در ابتدای دولت روحانی افراطیون هر دو کشور انچه را میخواستند عملی کردند.در امریکا کسی به برجام اهمیت نمی دهد چون اوضاع خوب است.ترامپ تعرفه واردات را افزایش داده و شرایط کار در امریکا روز به روز بهتر میشود.خاورمیانه جولانگاه بنگاه های اسلحه فروشی شده و اعراب منطقه کرور کرور ثروت خود را صرف خرید سلاح میکنند برای جنگ خیالی با ایران.چه کسی راضی تر از ترامپ و دار و دسته اش.این میان کره شمالی هم پرچم تسلیم را بالا برد و این یعنی گام بلند موفق برای ترامپ و تصمیم هایش.اما اوضاع در ایران خوب نیست.دلار ناگهانی و مشکوک افزاش یافته بانک ها و موسسات خصوصی مدام ضرر میدهند و یکی پس از دیگری بسته میشوند.موج فساد ها بلند تر شده و هر روز یک مسول یا یک سردار بخشی از سهم خودش از سفره انقلاب را بر میداردو به نا کجا ابادی میگریزد.برجام بلاتکلیف است.رهبر مدام شاخ و شانه میکشد و توهین میکند به داخلی ها و خارجی ها.افراطیون مذهبی با بودجه های سرسام اور فضای داخل را متشنج میکنند و با چوب پرچم مذهب مخالفان را تنبیه میکنند.

همه مشغول بیانیه دادن و تحلیل کردن هستند (حتی من از همه جا بی خبر).به دستور یک دادستان دون پایه تلگرام فیلتر میشود تا مردم شیر فهم بشوند که جای دموکراسی و این حرف ها در ایران مرتجع نیست.

اما این وسط یک نهاد قدرت وحشتناکی گرفته است.قوه ی قضاییه.این نهاد اهسته اهسته و بدور از اختلافات حکومتی انقدر قدرت گرفت که حالا حتی از رهبری هم دستور نمیگیرد.تیم لاریجانی هر کار دلشان بخواهد میکنند.از اعدام و فساد قضات و حکم های فرمایشی بگیر تا دخالت در کوچکترین اموری که به انها مربوط نمی شود.و شاید بدترین اتفاق 40 سال اخیر فاسد شدن نهادی است که مردم مستقیم با ان سر وکار دارند و شاهد فساد های ان هستند و کاری از دستشان بر نمی اید.حتی لو رفتن جاسوس بودن دختر رئیس قوه و دو تابعیتی بودن اقای رئیس هم نتوانست موجب برهم خوردن نظم و اقتدار این نهاد بشود.چند جابجایی صورت گرفت و انگار نه اگر اتفاقی افتاده.

در استانه 40 ساله شدن حکومت فعلی ایران اوضاع به هیچ وجه خوب نیست.وضعیت اقتصادی نا بسامان جنگ در سوریه بدون نتیجه و بدتر از قبل کشور های همسایه بی میل به ثرمایه گذاری در ایران.اروپا به شکل مرموزی به دنبال حفظ برجام با فوریت های مشکوک و منفعت طلبانه.مردم سردرگم و کلافه از اوضاع.

و من ..اینجا نشسته ام.خسته و کلافه.از بیکاری طولانی و بی هدفی هر روزه.

لبخند از ته دل رو انگار مدت هاست گم کردم.شاید توی یک پارک شاید پشت کوچه های خلوت میدان انقلاب شاید توی نمایشگاه کتاب شاید جایی همین حوالی که دیگر بوی قدیم ها را ندارد...اگر از نام برده خبری بدست اورده اید اطلاع بدهید و مردی غمگین را از نگرانی نجات بدهید...

در حال تنهایی

دلار نزدیک به 7 هزار تومان شد...

تلگرام فیلتر شد...

ترامپ برجام را بصورت جدی تهدید کرد.

کره جنوبی و شمالی نزدیک تر از همیشه ...

سکه مرز دو میلیون تومن را رد کرد.

هر روز پر میشه از خبرهایی که فقط برای ما تشویش رو زنده میکنن.گاهی دلم میخواد روزمررگی هام و بنویسم ولی گاهی انقدر پوچ و خالی هستند که چیزی برای نوشتن وجود نداره...

با احتساب امروز تقریبا دو ماه میشه که کار خاصی انجام ندادم.

چند تا کتاب خوندم

سعی کردم باشگاه برم و نظمش رو به هم نریزم

دارم میبرم

خسته شدم

دلم میخواد برم از این کشور ولی هر چی ضرب وتقسیم وجمع میکنم جور در نمیاد.

حوصله فیلم و سریال هم ندارم.

فقط این و نوشتم اگر یه روزی حالم بهتر شد بدونم اینروز ها حالم اصلا خوب نیست.حوصله هیچ کس رو ندارم هیچ کس.

فکر مهاجرتم.باید برم این قفل خیلی سنگینه نمیزاره پرواز کنم باید کلیدش رو پیدا کنم و پربکشم.

"تجربه روزت مبارک" یا یادمانی برای روز "معلم"...

در روز هایی که دبستان مثلا درس می خواندیم روز معلم معمولا اینطور بود که وقتی معلم زنگ اول وارد کلاس میشد در یک اقدام خودجوس و نمادین با نهیب بر پای مبصر کلاس برجا بلند میشدیم و با صدایی که گویی تمام توان صدایمان بود فریاد میزدیم "معلم عزیزم روزت مبارک".

معلم های روزگار ما همیشه خسته بودند عموما شغل دومی داشتند که انگار خیلی جدی تر به ان فکر می کردند و امید ارزو هایشان انجا خلاصه میشد.معلم های دبستانم را خوب به خاطر داردم

کلاس اول اقای پناهی...الان لاستیک فروش است

کلاس دوم اقای جنوبی...مدتی در بنگاه های ماشین و خانه میپلکید و الان نمی دانم کجاست

کلاس سوم اقای اسدزاده...راننده کامیون بود و تا مدت ها هم ادامه داشت

کلاس چهارم اقای کردوانی (از عموزاده های پرفسور کردوانی معروف)مدتی رستوران دار بود و الان هم گویا

کلاس پنجم اقای محسنی که بوتیک داشت و هنوز هم دارد گویا

در دوران راهنمایی تعداد معلم ها زیاد شد و کمی تخصصی تر شد و این باعث شد انهایی راکه در کلاسشان بیشتر خوش میگذرد را به خاطر بسپارم علاقه به کارهای دستی و کاردستی های علمی اقای حصاربانی را در ذهنم خاطر انگیز کرد و چند تایی دیگر که خاصی نکردند و فقط درسشان را میدادند گاهی دیر می امدند گاهی نمی امدند و فوتبال توی حیاط سهم ما میشد از نبودنشان تا زنگ بعد.

اواخر راهنمایی تلاش برای رفتن به هنرستان هنر بی نتیجه ماند و قید بازیگری را زدم و با همان بی میلی از ریاضی و فیزیک و شیمی به دستور پدر جان رفتم رشته ریاضی کم بودند معلم هایی که ان سال ها برایم استوره شوند ولی اساتید ادبیات بی هیچ اقماضی بهترین بودند برایم...استاد قنبری که سال ها بعد در جریانات 88 به اعدام محکوم شد و بعد از 6 سال با مشقت تمام ازاد شد و اکنون کتاب مینویسد و نقد ها پراکنده و این اواخر که جویای احوالش شدم مرا به خاطر نیاورد.اقای عاشور مردی که هم ادبیات عرب درس میداد هم ادبیات فارسی.مردی که طرفدار خاتمی و اصلاحات و شریعتی و سروش بود و خیلی محافظه کار و کم حرف.اقای شکوهی مردی که ابتهاج را با او شناختم شعر های خودش را بعد ها در انجمن شعر شنیدم و وقتی فهمید که شعر و داستان مینویسم انگار پر در اورده بود ولی باز هم مرا نشناخت.اقای مهاجری مردی کوتاه قامت بذله گو و بسیار مهربان شعرهای خودش را برایمان می خواند و ادبیات را با لطافت درس میداد...

در کنار این معلم ها بودند انها که درس دادنشان با عشق بود و این عشق را در نگاهشان میشد ملموس دید.اقای جوینی که سه سال زبان انگلیسی اموزش میداد و البته هر وقت مرا میبیند با نام فامیل صدایم میکند و این ذوق وصف نشدنیست.استاد تاریخ اقای زندی که هم جغرافیا درس میداد هم تاریخ.یادم است که ما کتاب تاریخی را میخواندیم که عمادالدین باقی گرداوری کرده بود و استاد چنان تاریخ و جغرافیا را در کلاس بهم گره میزد که گاهی فراموش میکردیم کدام را درس میدهد.بی شک او باید استاد ادبیات میشد با ان لحن محکم و شمرده شمرده که کاریزماتیک بودنش را فقط میشد با صدایش فهمید.

ان سال ها در کلاس های درس من ادم دیگری بودم به شدت بیش فعال و منقلب و شیطون.و در خانه ادمیک ه یا چرند و پرند مینویسد در سر رسیدهای تاریخ گذشته یا شعر مینویسد یا مجله ها را زیر و رو میکند و یا لای کتاب های بایگانی پدر دنبال چیز دندان گیری بودم.

معلم های زندگی من خیلی هم پیگیر نبودند شاید میشد مسیر دیگری را بروم اگر انها میتوانستند ادم درون من را از لای مشغله های هر روزه شان پیدا کنند.ولی نشد انطور که باید میشد...

بعد ها به دنبال تجربه کردن رفتم و فهمیدم معلمی واقعی تر و فهمیده تر از تجربه نیست که ادم را به مسیری که میخواهد سوق بدهد.تجربه اموخته هایی برای من داشت که سخت بدست امد قیمت زیادی برای یادگیری گرفت ولی انچه را نصیبم کرد بی بدیل و منحصر به فرد بود.

تجربه مسیر سختی است تجربه برای هر کسی نسخه خودش را میپیچد تجربه در لحظه لحظه زندگی برای ادم حرف تازه ای دارد.

پس بهتر است بگویم تجربه عزیزم روزت مبارک ...


ادمی که باید باشی،باش!!!

فیلم غلام قرار است یک فیلم متفاوت باشد اما یک مارپیچ بی محتوا از کار در امده که حتی بازی شهاب حسینی هم چنگی به دل نمیزند.ادم های الکی مرموز و دیالوگ های مثلا بو دار ولی بی خاصیت.داستان به نوعی به جنگ وصله میخورد،اما نه انقدر محکم که حتی بتواند کمی فاخر باشد.کمی هم گویا طعنه یه مخالفان رژِم میزند ولی انقدر در افافه حرف میزند که نمی شود قاطع راجع بهش نظر داد...

شاید تنها میتوان به چند صحنه اشاره کرد که کمی دلبری کند ولی باز در جاهایی که میتواند دل مخاطب را تسخیر کند میزند زیر سطل شیر و همه چیز را نابود میکند.در کل شاید با ارفاق میشود گفت فیلم ارزش یکبار دیدن را داشته باشد اما اگر شد دانلود کنید(اسمایل) که اگر به دلتان ننشست دردلتان فحش ندید به من...

اما یک فیلم دیگر از دنزل واشنگتن که خیلی خوب بلد است دلبری کند fences اخرین اثرش.

فیلم کمی کند اما پر از دیالوگ های پر مغز است.خیلی ها را توی ذهن ادم یاد اوری میکند.پدری است که سخت و خشن است.کتک نمیزند اما حرف هایش مثل اره میبرد.پدری که اشتباه میکند اما کوتاه نمی آید پدری که زمخت است اما تلاش میکند که زندگی از دستش در نرود.داستان در دوران  نژاد پرستی در امریکا میگذرد.تا حدی فضا دستتان امد.بقیه داستان را در فیلم ببینید و بازی های نابش لذت ببرید.

پ.ن:یه تبریک ویژه بابت صعود تیم نساجی مازندران و نفت مسجد سلیمان.با وجدان و تلاش و همدلی صعود کردن به لیگ برتر...

پ.ن2:تلگرام همین امشب دوباره فیلتر شد و دست حکومت روی دکمه فیلترینگ رفت که بحثش بماند برای روز های بعد...

ملی و راه های نرفته اش و افتضاحی که میلانی فیلم مینامد

مصنوعی مصنوعی مصنوعی مصنوعی

افتضاح افتضاح افتضاح افتضاح افتضاح

سوال جدی من اینه که واقعا چه چیزی تو مغز خانم میلانی میگذره؟؟؟

لااقل قبلش فیلم پارک وی آقای جیرانی رو میدیدی...

لااقل چند تا فیلم دست صدم همین سینمای خودمون رو میدیدی ...

خوشحالم که فیلمتون رو دانلود کردم و نخریدم یا نرفتم سینما ببینم خوشحالم که حد اقل باعث نشدم شما به پول یامفت نرسید تا دوباره فیلم های درپیت بسازین.

شما یکم در دادگاه ها سرک بکشین چهار تا پرونده بخونین تا بفهمیم چه مشکلات بزرگ تری در ازدواج جوانان موج میزند.بی کاری،فقر،فساد های بی در وپیکر،اعتیاد.

الان که هر بچه ای هزار جور راه برای طلاق بلده واقعا چرا این محملاتی را سر هم کردی؟؟؟

این همه هزینه برای ساخت این خزعبلات ؟؟؟

چرا فکر میکنی اگر جامعه مزخرف ما را مزخرف تر و مرد ها زیر بار زندگی له شده این روزگار را به لجن بکشید از طرف زن ها تقدیر میشوید؟؟؟

خودم رو مجبور کردم که تا ته فیلم ببینم شاید کمی بتوانم نظرم رو عوض کنم ولی هرچه بیشتر پیش رفت این دلقک بازی افتضاح بدتر شد.

/////

به نظرم هر عنصر خالق هنری باید کمی از جامعه خود تاثیر بگیرد باید اثار موازی با جامعه را ببیند و رصد کند باید همگام با مردمش قدم بردارد باید حرف دل مردم را بزند کاری که بسیاری از هنرمندان ما بلد نیستند در فضای بسته ی ذهن خود اثاری را خلق میکنند که درد جامعه نیست از واقعیت بدور است چهره مصنوعی از رفتار اجتماعی را نشان میدهد به نوعی هیستریک و ناشی زندگی شخصی خودشان است که کمبود های ذهنی خود را می خواهند برچسب کنند به مردم .

خوب یادم است که یک روز احمدی نژاد گفت مشکل جوون های ما مدل موی انهاست؟ مردم هر طور دلشان بخواهد میتونن بگردن و لباس بپوشن ما باید بریم اقتصاد را درصد کنیم...

با این حرف های دلبرانه آمد و رید به اقتصاد و فرهنگ و ساختار و حکومت هم  تا همین امروز انگار پای او ایستاده و هزینه می دهد.

هنرمندانی مثل تهمینه میلانی شبیه احمدی نژادند حرف های مصنوعی و شعاری میدهند و درد اصلی جامعه را پنهان میکنند حرفی که حکومت دوست دارد میزنند تا بار مشکلات را به جای جامعه به دوش عقده های خانواده گی بیندازند.

خانم میلانی اگر بگویم فیمل نسازید مگر شما به گوشتان میرسد ؟ پس می گویم فیلم بسازید من هم میبینم و نقد میکنم بلکه به مسیر مردم بیایید و کمی ادا های به ظاره فمنیستی خود کم کنید (کاش حد اقل چند کتاب در زمین فمنیست می خواندید ) من فیلم های شما را در سینما ندیدم و نخواهم دید دانلود میکنم و با افتخار نقدتان میکنم و همه جا هم از اثار ضعیفتان می گویم و به دیگران هم توصیه میکنم فیلم هایتان را نبینند بس که ...

این فیلم رو ببینید  و حرص بخورید که ایندقدر ضعیفه براش نقد بنویسید تا هنرمندان این چنینی با سرمایه های گرانبهای این کشور کارهای تاثیر گذار انجام بدهند باور کنید بودجه میلیاردی فیلمی مثل این میتواند خرج بسیاری از کودکان کار بشود که اینده ای بهتر داشته باشند تا ساخت فیلم های فارسی که حتی  نگاه کردن به پوسترشان هم از ارزش نگاه ادم کم میکند...

پ.ن:معلومه خیلی عصبانی ام ؟ یکی نیست بگه چرا همون اول فیلم و بی خیال نشدم ...واقعا منتظر بودم بالاخره یک جایی چیزی و حتی دیالوگی بگوید که ارزشش را داشته باشد...من کلا اینطوری هستم به همه فرصت میدهم به کتاب ها به فیلم ها به سریال ها...ادم صبوری هستم اما وقتی بریدم دیگه بر نمیگردم.

یه فیلم دیگه هم امروز دیدم که فوق العاده بود و میزارم برای فردا و خوشحالم که اون فیلم رو اول دیدم و از لدت خوب بودن اون هنوز کیفورم پس میزارم سر فرصت بگم ازش تا حتما اگر دوست داشتین برین ببینین و لذت ببرین...

راستی چرا ما اینقدر در سینما داریم پس رفت میکنیم؟

به نظرم رمان ها و داستان ها و حتی تاتر هم داره جلو میزنه از فیلم ها و البته موسیقی بی در و پیکرمون ...

به کجا قرار برسیم؟


از رضا قلدر تا رضاشاه روحت شاد

خوب توی این مدت که نبودم چند باری سری زدم ولی خوب دیگه وبلاگ ها مثل سابق طرفدار خاصی نداره بیشتر متن ها رو مینویسم که بمونه برای یادگاری و تاریخ.ولی در کنار خبرهای ریز و درشت این هفته و هفته قبل پیدا شدن جسدی مومیایی که منتصب شد به رضا شاه پهلوی شاید خیلی جالب بود.

تا امروز که کشور به چند دسته تقسیم شده در این ماجرا البته یه عده که بی تفاوت هستن یک عده که اصرار  دارن جسد متعلق به رضاشاه می باشد و یک عده هم ترجیه میدن سکوت کنن و نظرشون رو بعد از قطعی شدن بگن...

اما رضاشاه که بود و چه کرد؟

چه خوشمون بیاد چه نه پایه گذار ایران نوین در عصر که بی کفایتی قجرها میرفت تا ایران را نابود کند کار کمی نیست.کافی که یه سرچ ساده بکنیم و بفهمیم خدماتی که رضاشاه انجام داد چه بود و گفتن از اون خیلی تعجب برانگیز نیست ولی برای خود جالب بود که این ادم چقدر شخصیت کاریزماتیکی داشت در عین حال بسیار مقید،منظم،جدی،متعصب و یک عالمه ویژگی مثبت داشته که شاید فقط اون رو میتونیم تو مقیاس های کمتر در بعضی پدربزرگ ها دید.در واقع رضاشاه برامد جامعه انروز بود.جامعه ای مردسالارانه و متعصب که به قول امروزی ها کسی جرات نداشت پا جلوی بزرگ تر دراز کند.رضاشاه برای دوران شاهنامه خواندن پای کرسی شب یلداست جایی قهرمانانش هم نوعی دیکتاتوری و غصاوت داشتند.رضاشاه برای دوره سعدی خوانی در شب های بلند زمستان است.برای بعضی حکومت ها نمیشود گفت که اگر فلان نمیشد و فلان میشد چنین نمیشد و چنان میشد.اما رضاشاه هم پای اتاتورک شروع به تجدد گرایی کرد و پر واضح است اگر میرفت انچه میشد الان ترکیه انگشت کوچک ایران هم نمیشد کما اینکه امروز ترکیه مرزهایی از پیشرفت را جا به جا کرده که ما باید در خواب انرا ببینیم هرچند که اقای اردوغان یک تنه دارد گند میزند به این پیشرفت و روز به روز عقبگرد میکند.ولی ما در مالزی هم ماهیتیر محمد را داریم که کاری کم از کار رضا شاه و اتاتورک نکرد و امروز هم مسیر رو به پیشرفتش را ادامه میدهد.

کافیست کمی تاریخ تغییر میکرد،هیتلر شوروی را شکست میداد و امپراتوری بزرگش را شکل میداد بی شک ایران امروز طور دیگری بود.اما نشد انچه تاریخ نخواست و سقوط هیتلر او را به زیر کشید.پسرش هیچ نشانه ای از اقتدار پدر را نداشت اما او هم تلاش کرد تا این قوم متحجر را نجات دهد که عنان کار از کفش رفت و شد انچه که شد.

تمام کسانی که رضاشاه را دوست دارند یا دوست ندارند باید زندگی نامه او را بخوانند چه انها که زبان به تمجید او راندند چه انها که بر علیش حرف قلم زدند.باور کنیم که حکومت پهلوی با توجه به زمان خودش ایران را بسیار پیشرفته کرده بود و چه بسا اگر قاجار حکومت را مستقیما به اسلام داده بود امروز ما حتی یک خط راه اهن یا یک روش مدرن برای اداره کشور نداشتیم رضا شاه کوشید تحجر را از کشور دور کند با خرافه مقابله کرد و شاید اسلام مدرن شده را هم او به ایران هدیه کرد اسلامی که میتوانست ایران را 1400 سال به عقب برگرداند.

شما فقط فکرش را بکن که پل ورسک با ان همه عظمت در چه سالی ساخته شده.فقط فکرش را بکنید در چه سالی دانشگاه تهران را بنا کرد و در ان سال ها در منطقه خاورمیانه اعراب منطقه در چه وضعیتی بودند.مالزی و کره و چین در چه وضعیتی بودند زمانی که اوطرح اصلاحات اراضی را مطرح کرد.

فکرش را بکنید کشور را وقتی تحویل میگیری که همه ساز جدایی زده اند و قحطی و وبا و گرسنگی کشور را در برگرفته قطعا اگر جمهوری اسلامی بود الان شما نهایتا چند شهر مرکزی در کویر را به عنوان ایران میشناختید و قانون کاپیلاسیون هنوز هم وجود داشت و یک عده گرسنه دیندار در کشوری به نام شاید ایران وجود داشتند که سودان جنوبی پیشش پادشاه باشد.و احتمالا پایتختش هم قم میشد.

باور کنیم اگر رضا شاه نبود امروز این کشور این چیزی نبود که الان هست و قطعا بدتر و بدتر و بدتر بود.

به او برای خدماتش احترام بگذاریم و نترسیم که جسدش پیدا شده و بپذریم بخشی از تاریخ پر افتخار ما دوران رضا شاه است که باید به ان ببالیم و احساس غرور کنیم...

اگر هم فکر میکنید او دیکتاتوری بی رحم بود و هیچ کار خارق العاده ای هم انجام نداده کافیست کمی با جمهوری اسلامی 40 ساله مقایسه اش کنید در دنیای امروز که خیلی چیز ها تغییر کرده و ما هنوز ان در خم یک کوچه ایم.

و در اخر من هم میگویم رضاخان/رضامیر پنج/رضا قلدر/رضا شاه شرمساریم که امانتت را پاس نداشتیم و کاستی کردیم روحت شاد و قرین رحمت.

#رضا_شاه_روحت_شاد

#مومیایی

#شهرری

#ایران

#تمدن

پاسخ به نظرات در پست روزانه

لطفا همه رو با یه چوب نرونید .
اگه میشه متنی که نوشتید رو دوباره بازبینی کنید .
ضمن اینکه اخبار 20:30 هم اعلام کرد شخص ارشاد کننده از نیروهای پلیس نبوده و نیروهای ارشاد تحت نظارت هستن.تو اسلام کظم غیظ سفارش شده و امام علی ع هم قضاتی رو که صداشون رو ارباب رجوع بالا میبردنو عزل میکردن
در مورد نگاه از بالا به پایین هم ، از امام صادق ع نقل شده که هر کس برادر مومنش(؟) را بخاطر گناهی سرزنش کند ، نمیرد تا به آن درد دچار شود (مضمون)
بنابراین هیچ اسلامی پشت این جور رفتارها نیست
همونطور که پشت اعمال داعش هم نبود ...
درمورد پاداش زن ها تو اسلامم بگم که بسیار فراوون هست ! و چون برای جنگ و جهاد ساخته نشدن و این وظیفه از گردنشون ساقط هست، اجر بعضی از کارای کوچیکشونم در حکم جهاد و جنگه .
یکی از کمترین کاراشونم آب دادن به دست همسره ! و یا حتی جابجا کردن وسیله ای از وسایل خونه ...!با به دنیا آوردن بچه هم که گناهاشون میریزه !
مشخصه اصلا سرچم نزدید ...

پ.ن:کاربر عزیز "بی رنگ"این عزیز نه ادرس وبلاگ یا سایتی داشتن و نه ایپی ایرانی به گمونم از افسران جنگ نرم در خارج از کشور هستن.عین متن رو اوردم غلط املاییش دیگه گردن من نیست...

//////////////////////////////////////////////////

حالا چه کاریه پاسخ بدم واقعا.ولی حالا که دارم میدم از اخر به اول میدم،پاسخ رو...
اگر قرار با به دنیا اوردن بچه گناه زنی پاک بشه یکم سوال بر انگیز میشه و خوب باز هم معلوم نشد پاداش زنان از بهشت برین چی هست؟ضمنا اعدام زنان باردار در اوایل انقلاب ایران یکم کار رو برای تفکر سخت میکنه اگر نمیدونید برید مطالعه کنید...
شما که ملاکت اخبار شبکه دو و کلا صدا و سیماست تکلیفت معلومه ولی برای اینکه انگ نزنی که نرفتی و نخوندی بگم که در دین مبین اسلام برای جهاد با کفار فارق از هر تفسیری تحکم شده دستور داده و وعده داده به بهشت.و بسیار قسم داده.فلسفه گشت ارشاد برای دینی که میگه«لا اکراه فی الدین» . یکم تامل برانگیزه. اگر مصداقی میگیم بیان کنیم در کجای ایران اسلامی به این توصیه ها عمل میشود.

در اسلام به مسواک زدن هم سفارش شده به نیکی پدر و مادر هم سفارش شده به تنبیه زن هم سفارش شده در نهج البلاغه نیز و در خیلی از دستور های مذهبی راستی کدام پیشوای دینی گفته بود زن قدر یک چهارپا هم قدرت تعقل ندارد.این را علمای دین گفته اند دیگر و خیلی چیزهای دیگر.

به هر حال دنیا امروز جور دیگر مسائل را میبیند باید تکلیف مذهب با حیوانات خانگی با مشاغل امروز با علم روانشناسی و جامعه شناسی و حتی رفتار شناسی و جرم شناسی مشخص بشود.امروز در دنیا دیگر قطع ید معنی ندارد گردن زدن معنی ندارد اعدام معنی ندارد قتل نفس معنی ندارد امروز در دنیا در کمترین کشوری برای دزدی انگشت قطع میکنند و برای شرب خمر شلاق میزنند این احکام عین دین و ضد ارزش های انسانی است.

در مورد سخن حضرت صادق هم که البته بیشتر به حضرت علی نسبت داده میشود بگویم این در مورد تمسخر و عیب جوبی است در دوران حضرات" نقد" معنی و مفهومی نداشت برای همین برای اینکه بحث تخصصی را توی ماست ها نریزند توصیه میکردند که مبادا بر سر بحثی بی خود اعراب از خجالت هم دربیایند و همدیگر را مقطوع و النسل کنند.

در مورد رفتار داعش من همان چیزی را می گویم که دنیا می گوید حرف من نیست.کافی است در اینترنت کمی بگردید بسیار سخنرانی ها از مبلغین در همین ایران میبینید که حرف های شاخدار میزنند تهدید های انچنانی میکنند و برای تایید سخنانشان ایات قران را بیان میکنند.دنیا این ها را میبیند همانطور که سر بریدن داعش را میبیند همانطور که قران خواندنشان را میبیند ما در کشورمان اعدام میکنیم زندان و شکنجه میکنیم و بعد در مجامع بین المللی سعی در پاک کردن خون های روی دستانمان را داریم .دنیا مرز های بسته و پر خفقان کشور خودمان نیست که هر چیزی را از 20:30 باور کند و ساده لوحانه از ذوق پر بگیرد.دنیا معنی جهاد را میداند دنیا میداند که دراسلام منظور از تقیه چیست.منظور نفی بلد را میداند/ میداند یک روز میشود فتوا داد و تنباکو را حرام اعلام کرد و وقتی باجش را گرفت باز حلال اعلام کند میداند که یک روز میگوییم بمب اتم حرام است فردا که ساختیم باید جهاد کنیم و دنیا را ویرانه بسازیم تا منجی برسد.جهان تمام راه درو های اسلام را میداند انها بیش از من و شما در کتاب اسمانی!!!! مسلمانان تحقیق کرده اند و خوب میداند معنی خیلی چیز ها را.

کمی تاریخ بخوانیم.از سرداران مبارز مقابل لشکر اسلام هنگام حمله به ایران بخوانیم که یکتا پرست بودند.دو قرن سکوت را بخوانیم و دلیل عقب ماندنمان را بفهمیم.تاریخ طبری بخوانیم /ابن بطوطه را مطالعه کنیم.تاریخ چیزی به غیر منبرهاییست که پای ان زار میزنید.

وقایع تحریف شده را باور نکنید تاریخ واقعی تر و تلخ تر از چیزی است که به توصیه ها بسنده کنیم...

اسلام /مسیحیت / یهود/ ادیان یک باور شخصی هستند تا زمانی که قصد حکمرانی نداشته باشند ان وقت بی مصرف ترین و پر مصرف ترین باور ها میشوند .ستم میکنند دروغ می گویند و ظلم میکنند و در زیر بیرق دین دنیا را به زباله دان تبدیل میکنند.