رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم
رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم

سخن جدید

هنوز مریضم.عزیز هم مشکل چشمی پیدا کرده و فردا نوبت داره برای فارابی و صدای گرفته ی این روزام که یکم طولانی شده اذیتم میکنه هر کی هر چی گفت خوردم خوب نشدم دکتر و امپول و چرک خشک کن هم زیاد تاثیری نداشت این صدای گرفته خیلی ازارم میده دلم برای صدای شفاف و دو رگم تنگ شده الان بیشتر مثل صدای خش دار داریوش و صدای گرفته چاوشی شده اصلا دوسش ندارم .دلم برای ول گردی تو اینترنت تنگ شده ولی خیلی خسته ام این هفته های اخر سال فشار کاری به شکل مزخرفی زیاد مشه مردم حول میزنن و ادم و کلافه میکنن.

با همسر رفتیم به یک قرار دوستانه با همکلاسی های قدیمش البته عاشق سینه چاک قدیمیش هم اومده بود تمام تلاشش رو میکرد که بگه از من سر تره ولی به شکل تابلویی دچار کمبود اعتماد به نفس بود و خالی رو بی واشر میبست و من به شکل جنتل منانه ای بر خورد کردم کاملا درکش میکردم احساس قبطه خوردن در چشم ها موج میزد.

باز هم باید بگم که خیلی خسته ام

قرار برای عید بریم سفر اون هم جنوب برای بار دوم در این سه سال.فرق بزرگش اینه که با ماشین خودمون میریم اما به شدت خسته ام و نمیتونم به دوستان بگم که نمیام رودروایسی هم خر است.دلم یک هفته خواب مداوم میخواد بی خوابی نیز خر است

دلم برای نسرین خانم، مادر جان دور از وطن تنگ شده .ولی دور است بسیار دور خیلی دورکاش میشد رفت پیشش

خستگی خستگی خستگی