رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم
رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم

لطف نظام حاکم به سرعت رشد اصلاحات

امروز با یک خبر به نظر من خوشحال کننده اغاز شد."فرهاد رهبر " رئیس دانشگاه ازاد شد...

این خبر شاید برای مردم عادی خیلی هم خاص نباشد اما برای  من معانی خاصی دارد.و باز هم به شیوه ی من کمی به عقب برگردیم ...نقش جنبش های دانشجویی در قبل از انقلاب و حین انقلاب و حتی بعد از انقلاب ...

امروز حین گفتگو با دوستی پنجاه وچند ساله به این نتیجه رسیدیم که انقلاب ایران در بهترین زمان ممکن در نوع خودش اتفاق افتاد چه بسا اگر ده سال دیرتر یا ده سال زود تر شکل میگرفت شاید در نطفه خفه میشد درست زمانی شکل گرفت که بخشی اعزمی از جامعه را جوانانی تشکیل میداند که ارمان گرا بودند و هر یک به دنبال اینده فراباور تلاش میکردند و ریشه ان در قشر متفکر از دانشگاه می امد و در عوام از حوزه که البته واضح و مبرهن است که قشر حوزه بصورت غیر ارادی اولین پایگاهی را که برای تسلطش تلاش کرد صدا و سیما بود تا با ان بر موج تفکر عوام سوار شود (صدا و سیما برای حوزه نقش منبری بزرگ را داشت که برای ابراز عقاید و تغییر مسیر انقلاب به نفع خود بسار حائز اهمیت بود)البته این تفکر در دنیا ان روز ها که رسانه های مجازی و همه گیر وجود نداشت بسیار کارساز افتاد وانقلاب سندش به نام مذهبیون خورد و گلوله اش را روشنفکران خوردند و مصائب مسیحش را عاقلان کشیدند ...

به هرحال و با هر شیوه و شکلی جهوری اسلامی پرچم برافراشت و اعلام قدرت کرد و تا امروز با هر ترفند خارجی و داخلی هنوز سر پاست که صد البته مردم این این کشور را مجاب کرد که تغییر لذوم ایجاد انقلاب نمیطلبد و کشور های توسعه یافته تغییر را در اصلاحات پیدا کرده اند.

قشر دانشجوی امروز بی سواد است ...بی مسئولیت است ...کم توجه است ...کتاب نمیخواند...مطالعه بصری اش پایین است با دنیا تعامل ندارد (البته ما به تمام دانشجو ها تعمیم اش نمیدهیم و قاطبه را میگوییم)و شاید مهترین دلیلش نبودن فضای کافی برای ابراز است به لطف انتخاب ادمی چون اقای "فرهاد رخبر"که گویا یا رهبری هم میانه خوبی دارد خفقان بیش از پیش میشود دانشجو تلنگر میخورد و تحت فشار الماس وجودیش را نشان میدهد رشد میکند و به مطالبه های جدی فکر میکنداتفاقی که درست در زمان حکومت قبلی رخ داد حکومت ابتدا به سمت خفقان رفت فشار این قشر که زیاد شد فضای باز سیاسی را جایگزین کرد که مطالبات حد اقلی را برآورده کند در این میان مذهبی ها از تفکر عامیانه مذهبی که خیلی درگیر جزیییات مذهبی نبودند و اصل دین را باور داشتند استفاده کرد و مانند صدر اسلام مدینه فاضله ای را رسم کرد که در سایه عدل دینی رشد حداکثری اقتصاد اسلامی را هم در پی دارد اینگونه بوذ که حرکت های گنگ و بی هدف مذهبی در سایه رهبری به ظاهر دموکراتیک به ثمر نشست در این باب توضیحات فراوان است و بسیار گفته شده و بسیار شنیدیم وخواندیم ...

اما مبحث فعلی روی کار امدن تفکری دگم و با ظاهر مذهبی تند رو در دانشگاه ها سبب رشد فکری خواهد شد ضمن اینکه امروز دیگر صدا و سیما تنها منبر وعظ و رهنمون نیست و شبکه های اجتماعی فعال تری ظهور کرده اند که تاثیر گذاری شان را در انتخاب گذشته میتوان به وضوح دید این رفتار شناسی به نظرم چند وجه دارد و شاید مهم ترینش این باشد که تفکری که نظام حاکم را تقویت کرد و راهنمایی کرد که به اینجا برسد از این وضعیت نتوانسته انطور که باید سود ببرد لذا بدنبال ان است که با حرکت در زیر پوست جامعه منفعل و در حار انفجار بهره ببرد و در اصلاحات پیش رو ضمن ریشه کن کردم تفکر مذهبی از بطن جامعه روشی جدید برای سود بردن پیدا کند و این فقط در سایه فاصله انداخت بین اقشار جامعه ممکن خواهد بود شکافی که به مرور زمان باز تر خواهد شد و ترک ایجاد شده در بدنه نظام حاکم موجب انفجاری غظیم خواهد شد که نابودی غیر منتظره ای را رقم خواهد زد و قطعا تلفات منطقه ای فراوانی در پی خواهد داشت که در میان وقوع جنگی فیزیکی نیز دور از ذهن نخواهد بود کما اینکه این اتفاق در منطقه در جریان است و نظام حاکم عملا در جنگ فیزیکی با کشور های دیگر منطقه است که عملا جنگ ابر قدرت ها و ازمایش صلاح ها در منطقه ای دور از کشور خودشان روی میدهد و نتیجه برای انها بسیار مطلوب خواهد بود.

پس به نظرم انتخاب اقای رهبر را باید به فال نیک گرفت و منتظر رخ دادن اتفاقی شگرف باشیم ...

مطمئنن تکمیل سه گانه جنبش دانشجویی که از تیر ماه 78 شروع شد در خرداد 88 نقطه عطفش بود با خیزش  دوباره یک شبه انقلاب یا اصلاحات فراگیری را سبب شود.

به امید روزی که بدون خونریزی کشور را در مسیر رشدی بی سابقه قرار دهیم وتفکرات افراطی از هرگونه را ریشه کن کنیم و مردم محور به سمت جامعه ای بدور از جنگ طلبی برویم ...اندک صبر سحر نزدیک است...

#فرهاد رهبر

#دانشجو

#دانشگاه

#حکومت

#اصلاحات

#دمکراسی

#افراط


زندگی زیر رادیکال

خبر کوتاه و تکان دهنده بود."مریم میرزا خانی " در گذشت.

با انکه از دنیای ریاضی بود اما عجیب محبوب شده بود .ریاضی حتی کابوس بچه های فنی هم هست.من از ان دسته بچه های ریاضی فیزیک بودم که خانواده اصرار داشت من مهندس بشوم که حالا بماند که شدم اما واقعا ریاضیاتم خوب نبود البته نا گفته نماند که اصلا اهمیتی به نمره های مدرسه نمی دادم انقدر که مشغول فوتبال بود که به هیچ جایی نرسیدم به چیزی اهمیت نمیدادم ...

حسابان را با نمره 11 پاس کردم ان روز ها امتحان نهایی ارج و قربی داشت و اینطور نبود که خوشحال بروی و خوشحال برگردی حتی شاگرد زرنگ ها استرس داشتند بعد از امتحان.خلاصه جبر و احتمال را افتادم و پدر جان ما را از سفر های تابستانی محروم کردند یک تابستان کامل وقت صرف فهمیدن جبر واحتمال کردم .نزدیک امتحان انقدر از جبر خوشم امده بود که نگو مدام مسئله می نوشتم و باز ذوق حل میکردم که نگو حتی حسابانم را هم تقویت کردم انتگرال را غورت میدادم و در لگاریتم گرفتن یلی شده بودم وبرای بچه ها طوری توضیح میدادم که انگار میرزا خانی هستم برای خودم. امتحان نهایی جبر احتمال و ادبیات تنها امتحاناتی بود که بی دغدغه رفتم و بی دغدغه برگشتم ادبیات را 18 شده بودم و جبر واحتمال را نوزده شدم معلم ریاضی مان باورش نمیشد .وقتی برای پرسیدن نمره به مدرسه رفتم اول مرا برد سر کلاس و دوتا مسئله جبر نوشت که بعدش گفت اینها مسله دانشگاهی بودند به راحتی حل کردم لبخندی زد و گفت تو که اینقدر خوب میتونی نمره بیاری برای چی میزای کارت به شهریور بکشه و رفت بیرون اونجا بود که یه خدا قوت پهلون خاصی تو نگاهم موج میزد ...راستش از اون روز به بعد هیچ وقت دیگه علاقه به ریاضی نداشتم و ادبیات شد همه چیزم بعد یه چیزی تو ذهنم نقش بست که اگر دنبال ریاضی می رفتم دقیقا میشد نقطه مقابلش. برای من همه چیز از ادبیات شروع میشه و حتما برای میرزا خانی همه چیز از ریاضی شروع میشده و من شاید درک کنم این جمله رو ...

در هر دو این ها مکاشفه اصل لذت بردنه شما در ادبیات با خلق یک اثر دائم در حال مکاشفه هستین دیشب وقتی یه مطلب میدیدم از میرزا خانی ناخداگاه اشکم اومد اون حتی وقتی داره از بیو گرافیش میگه ناخداگاه یک مبحث پیچیده ریاضی رو طوری براتون شرح میده که حس میکنید دارید اون مسئله رو حل میکنین.این چی میتونه باشه غیر از عشق به ریاضی ...؟؟؟

مرگ میرزا خانی مثل مرگ شیرین یا تهمینه اساطیری است حماسی است سرشار از عشق است و ما در سال تعداد زیادی مریم میرزا خانی را از دست میدهیم که برای رسیدن به حد اقل های زندگی به غربت پناه می برند نابغه هایی که دست کم گرفته میشوند سرکوب میشوند خانه نشین میشوند فرار میکنند و هیچی به هیچی...

وقتی به مشکلات کشور فکر میکنم و میبینم بعد از 40 سال انقلاب ما هنوز حتی به اول مسیر رشد وتوسعه هم نرسیدیم دلم به حال همه میسوزه ...انقلاب صنعتی چین حتی عمرش به چهل سال هم نمیرسه ولی دنیا رو قبضه کرده.ژاپن در جنگ جهانی دوم به معنای واقعی نابود شد و دوباره ساخته شد کشور های جنوب شرق اسیا تا دو دهه قبل بدوی زندگی میکردند المان بعد از هیتلر تحت سخت ترین فشار ها بود و بسیار مثال هایی که میشود گفت و همه از انها با خبر هستند ....با این حال  ما هنوز نمی دانیم اول با پای چپ به مستراح وارد بشیم یا با پای راست ...واقعا با کدوم بریم بهتره ؟؟؟

#مریم_میرزاخانی

#ریاضی

#ادبیات

#جبرواحتمال

#حسابان

#انقلاب

#انتگرال

#شاهنامه

#رادیکال

پ.ن: هنوز باور نمیکنم ...لطفا یک خبرگزاری این خبر را تکذیب کند

پ.ن:رادیکال جز محبوب ترین مسائل ریاضی برایم بود لذت خورد و خمیر کرد اعداد حال عجیبی به ادم میدهد

جمعه های بلاتکلیفی

روز های تعطیل رسمی برای ادم های غیر رمسی مثل من هیچ هیجانی ندارد برای من فرقی نمیکند که جمعه است یا شنبه  یا حتی سه شنبه . وقتی کاری ندارم، پس همه روز ها تعطیل است و وقتی هم سر پروژه ای باشم خوب باز هم جمعه یا عید و حتی عاشورا ندارد. باید تا اتمام پروژه کار کرد.اما یک حسی ته روان ادم از روز های مدرسه، غروب جمعه ها را با استرس و ترسی از فردا برای ادم  دلهره اور میکند.فردایی که معمولا هیچ اتفاق خاصی نمی افتد و من عموما تا لنگ شهر میخوابم و بعد تا موقع خواب فیلم میبینم کتاب میخوانم و مینویسم .

البته اوضاع همیشه اینطور نیست گاهی یک بی خود و بی جهتی خاصی در من هست که دلم نمیخواهد از تخت بلند شوم و همینطور تمام 24 ساعت را لش میکند و اینترنت گردی میکنم ،عکس ها ی خاطره انگیزم را مرور میکنم .تقریبا میتوانم بگویم در ارشیوم عکس همه انها که میشناسم هست . هم انهاکه باعث رنجشم شده اند هم انها که دوسشان دارم جالب است که هیچ وقت انها که ادم را میرنجانند از ان گروه به گروه ادم های مفید زندگی ادم برنمیگردند ولی همیشه ادم ها از گروه ادم های مفید زندگی ادم میروند توی ان گروه .این نکته توی عکس ها خیلی مشهود است به هر حال یک حرفی یک حدیثی یک نقل قولی این رابطه ها را شکل داده و طور دیگری هم انها را عوض کرده.

ادمیزادیم دیگر یک سال که بزرگ تر بشویم درواقع یک سال پیر تر شده ایم. اخلاقمان، گویشمان، نگرشمان... عوض میشود. خود خواه تر میشویم زودرنج تر میشویم مغرور تر میشویم درست مثل غروب جمعه.

غروب جمعه همین است یک انسال در حال زوال که مغرور و خود خواه و لجوج شد و شما مدام باید با او درگیر باشید که خاطره های مزخرف تان را به یادتان نیاورد ...

من معمولا از بعد از ظهر جمعه یک راست میروم به شب جمعه بهترین راه حل هم همین است "خواب"...

شب که از خواب بیدار میشوم چشم باز نکرده میروم سراغ فیلم هام. یک فیلم کمدی یا یک استند اپ زیر نویس دار میبینم کلی میخندم و بعد سراغ کار های جدی میروم ...هر کاری که حوصله اش را داشته باشم حتی گاهی برای ارامش ظرف میشورم ...قلیانی چاق میکنم و میکشم و همزمان کتابی ورق میزنم این بهترین راه است به نظرم.

اخر هفته قرار است برویم ارمنستان ...زمینی و گروهی ...این اولین سفر خارج از کشور من است.اشتیاق وصف نشدنی ای دارم دلم میخواهد ساکتم را پر تر ببندم و از انطرف بروم جای دیگری و همینطور بروم که بروم که بروم...

واقعا چه اتفاقی می افتد که انسان یکدفعه قید همه چیز را میزند ...گاهی دلم میخواهد قید همه چیز را بزنم و همه کس را ...بروم تا جاییکه دیگر توان حرکت کردن نداشته باشم .اما وسعت جهان هولناک است هراس اور است در عین حال وسوسه انگیز است.کاش انقدر عمر میکردیم که میتوانستیم خطر کنیم و دنیا را کنکاش کنیم ...بعد از ما چیزی جز مشتی مزخرفات باقی نخواهند ماند دریغ که دیر میفهمیم باید از عصر های جمعه فرار کرد...

خوردن یک لیوان اب جو کنار اقیانوس یا در جنگل های سر به فلک کشیده ،قدم زدن در شن های روان  صحرا  یا دسته و پنجه نرم کردن با لبه های سخت سنگ های کوهستان ...این ها تصویر های من از زندگی است که نمی دانم واقعا کی قرار است محقق بشود ...

بلاتکلیفی مثل غروب جمعه است ...در واقع شما میدانید که فردای عصر جمعه چه کاره هستید اما فرقی نمیکند بازهم از روبرو شدن با شنبه هراس دارید ...

کم کم به غروب جمعه نزدیک میشویم بر حسب عادت کم کم پلک هایم سنگین میشوند ...

وقت ان است که از ملال اوری غروب جمعه فرار کنم به رختخواب و رویاهایی که یک روز ابدی میشوند ..پلک هایم را میبندم و ان روز جز تصویر های خوب و منظره های خاطره انگیز چیز ی را نمیخواهم ...

مرگ پشت پلک های ما نشسته و یک روز که نمیدانی کی ، وقتی پلک هایت را میبندی، انها را بهم میدوزد ...چشم هایت را پر از منظره های قشنگ و بکر و پر از چهره ی ادم های دوست داشتنی کن، که وقتی پلک هایت بسته شد راهی جز دیدن این ها نداشته باشی...

شنبه هایتان خوش منظره

#جمعه #غروب_جمعه #شنبه #مرگ #ارمنستان #سفر #خواب #بلاکتلیف #فیلم #داستان #سریال #کتاب

#اعدام را از ادبیاتمان حذف کنیم

عصر ها توی حیاط خانه چند دختر و پسر کوچک مینشینند وقتی میخواهم بیرون بروم بعد از اولین نفر که هیچوقت نفهمیدم کدامشان است سلام میکنند با لحن شیرین با شرمی کودکانه و شیطنت های خاطره انگیز که بچگی های خودم را بیادم می آورد.

ریشه کودک ازاری و فقر فرهنگی برخورد با کودک کجاست؟این را منی میگویم که میانه خوبی با کودکان ندارم .البته حقیقتش این است که  من برای وابسطه نشدن به  بچه ها و اینکه دلم بلرزد و بخواهم که روزی فرزندی داشته باشم ازانها دوری میکنم در حقیقت بچه هاموجودات جالبی هستند موجودات با استعدادی که بهترین کپی از خود شما را می سازند دقیق و ریز بین هستند و دائم در حال مکاشفه و دیدن تصویر این حجم از نبوغ لذت بخش است البته من برای این دوری دلایل خودم را دارم اما در هر حال اصل قضیه این است  که چطورمیشود یک نفر  به درجه ای برسد که به کودکی هفت ساله تجاوز بکند و بعد او را قطعه قطعه کند و در زیر زمین خانه اش چال کند ...

کمی کنکاش کنیم...عرب بدوی دختران را به دلیل اینکه سرافکندگی قومی بوجود میاوردند  زنده به گور میکردند بعد رخ دادن اسلام شاید یکی از دلایلی که این دین با چند همسری تبلیغی بین اعراب بود .حاشا وکلا که دختران خود را زنده به گور نکنید بلکه به همسری هم دراورید و التبه شاید زیاد شدن جمعیت مسلمانان یکی از دلایلش بود اما یکی از ریشه های این قضیه شاید این باشد که کشوری که قوانین ان بر اساسی دینیست که در آن زن ها به عنوان کالا دیده میشوند چه انتظاری میشود داشت؟؟؟(کمی منطقی باشیم اگر میتوانیم)

در موراد مشابه غیر از اعدام و پاک کردن صورت مسئله چه کردند این قانون گذاران دینی ؟؟؟؟

وقتی در رساله فقیه برای لذت جویی از کودک چند ماهه حکم های مضحک و سخیف ایراد میشود یعنی قانون های مذهبی پاسخگوی باگ های تربیتی این موارد نیست؟؟؟

همین مردمی که حمله کردند و در شهر به سر وصورت خودشان میزند به جرات میتوان گفت بیشترشان از ضعف های ج/ن/س/ی رنج میبرند ...

مثال:جایی کار میکردم که مرد خانه خیلی با موبایلش مشغول بود برایم تعجب اور بود که کسی که شغل اصلی اش رانندگی است چطور مدام پای گوشی است و چند گروه را مدیریت میکند(به گفته خودش و به گواه گروه هایی که  با اصرار عضوم کرد)سوال کردم و گفت تنها دلخوشی اش همین گروه هاست. این فرد در خانه اش دو پسر 8 ساله و یک دختر 10 ساله دارد و گرو هایی را مدیریت میکند که پر از مطالب و جک های ج..ن..س..ی و یک گروه تخصصی پ/و/ر/ن داشت که بعد که کمی صحبت کردیم قرار شد گروهش را منحل کند و شاید هم انجام داده. چرا باید این مرد دلخوشی اش چند فالوور مسخره باشد که دور هم جک ج/ن/س/ی تعریف کنند و لذت ببرند ...؟؟؟

واقعا چنین مردی چطور در دوران ب/ل/و/غ دخترش در مراوده با دوستان دخترش خودش را کنترل میکند کسی که خودش را دائم در داستان های پ..و...ر...ن و رابطه با صغیر و کبیر تصور میکند چطور نفسش را کنترل میکند ؟؟؟

اقای پلیس فتا (که البته در این موارد واقعا به سرعت این گونه کانال ها فیلتر میشود )چرا وبلاگ های اطلاع رسان را فیلتر میکند ؟؟؟چرا مجازات این گونه گروه ها هیچوقت رسما وعلنا اعلام نمیشود ؟؟؟

فرزندان پسر اون ادم سراغ گوشی پدرشون نمیرن ؟؟؟اگر برن با چی مواجه میشن؟؟؟ایا مسولین از شوخی های ج/ن/س/ی  بچه ها در دبستان ها ودبیرستان ها اطلاع دارند ؟؟؟با حاشا کردن وپاک کردن صورت مسئله ایا بهتر میشود؟؟؟با مسئله ان معلم مذهبی چه کردند نه تکذیب شد نه تایید ...چرا ؟؟؟وقتی سطح اعتماد در جامعه تا حد پایین می اید باید از بیماران روانی ج/ن/س/ی چطور جلوگیری کرد ؟؟؟

افرادی که صاف صاف راه میروند و کسی از بیماری انها خبر ندارد و وقتی این زخم متعفن سر باز میکند که کاری نمیشود کرد ؟؟؟

ماجرایان پسر 17 ساله و ان دختر افغان هنوز از ذهن ها پاک نشده ...یک پسر 17 ساله دختر بچه ای را قطعه قطعه میکند ...این سطح از خشونت در این سن درد اور است غمگین کننده است و بسیار بسیار ترسناک ...

سخن پایانی یا پی نوشت اثر گذار یا هر چه :

ناموران  مذهبی که برای برجام و سیاست و انتخابات مدام بیانه ای و نامه میدهید اگر دغدغه تان مذهب است با این مسیر تا یک دهه دیگر چیزی از مذهب در این کشور باقی نخواهد ماند لطفا اگر فکر میکنید که کلامتان باز دارنده است کاری کنید

نام اوران عرصه سیاست که چاک گریبانتان معطل پاره کردن برای مسائل خاور میانه و امنیت و غیره است و با شنیدن نام امریکا تا بنا گوشتان سرخ میشود از زیر پوست شهر ها خبر دارید ؟؟؟هنوز فکر میکنید مسئله بی تعهدی و رواج بی بند و باری با اسید پاشی و اربده کشی وون های ارشاد حل میشود حتما ادامه دهید ولی اگر ذره ای شک کردید که باز دارنده نیست کاری بکنید

بغض بدی دارم ...به این فکر میکنم بعد از اعدام متهم فعلی قرار است نفر بعدی چه کسی باشد؟؟؟

چند تا دختر بچه و پسر بچه بی گناه دیگر قربانیان خاموش ازار جنسی خواهند بود؟؟؟

بار این حقارت جهانی روی دوش مذهبیست که برایش انقلاب شد برایش 8 سال جنگ شد و میلیون ها نفر را درگیر خودش کرد این هزینه را چه کسانی جواب گو خواهند بود ؟؟؟

من نه منتقدم و نه روانشناس من یک مرد غمگین و مقمومم که نمیدانم اگر روزی فرزندی داشته باشم با چه اطمینانی او را راهی کوچه کنم تا لذت بازی در کنار هم سالانش را تجربه کند تا اجتماعی شود ؟؟؟

چگونه وقتی به دختر بچه ای که کودکانه به من سلام میکند لبخند بزنم و دلهره را در چشم های نگران مادرش نبینم ؟؟؟

با این فکر ها به خواب رفتن کار دشواریست با تصور این جامعه هراسناک چگونه برای کودکان سرزمینم برای فرزندان اینده ام نگران نباشم ؟؟؟

کاش کسی باشد که به این دغدغه ها بصورت ریشه ای رسیدگی کند

جامعه ای که فکر میکند خشمش با اعدام فرو کش میکند در اصل به سمت پرتگاه خشونت سوق داده میشود برای اعدام بیمارانی که دیر متوجهشان میشویم کف نزنیم حد اقل برای دیدن حقارت خودمان در تجمعات اینچنینی حاظر نشویم ...مجیک وورد(لطفا)

#نه_به_اعدام

#نه_به_خشونت

#نه_به_کودک_آزاری



شخم زدن ممنوع

هیچ جا و هیچ چیزی رو شخم نزنید حتی برای تازه کردن خاطره های خوب ...

چقدر دلم هوس شنیدن رادیو چهرازی کرده...

به هوای خاطره های خوب خاطره های مسخره و ازار دهننده ای پیدا میشن که فقط با خودت میگی ...

چقدر احمق بودم یک روز هایی

چقدر ساده بودم یک روزهایی

چقدر بچه بودم یک روزهایی

چقدر ...بودم یک روز هایی


پ.ن:آب طاب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ایست که قربانیت کنند...

#حماقت

#خاطره

#بچگی

#شخم_زدن

ضرب المثل های مامان

خدا میدونه که من از پدرم فقط فحش دادن تو عصبانیت و یاد گرفتم  ولا غیر.

اما از مادرم یه ارث خوب بردم و اون اینه که توی مکالماتم از ضرب المثل زیاد استفاده میکنم دقیقا مثل مامان حتی گاهی اونقدر ضرب المثل ها خاص هستن که خیلی ها نشنیدن و گاهی توضیح دادن کاربرد اون ضرب المثل ها کلی جذاب میشه ...

اما این وگفتم که برسم به یکی از ضرب المثل ها..." خلایق هر چه لایق"

باور نمی کنید که این ضرب المثل چقدر جامع و جهان شموله و البته خیلی زیادشبیه شعر مولاناست "هرچیز که در جستن آنی ،آنی "

اون موقع ها که نتورک کار میکردم از تمام اتفاقات مزخرفش یه حرف خوب تو مخم مونده و اون اینه چه فکر کنید   ادم خوشبختی هستید و چه فکر کنید ادم بدبختی هستید در هر دو صورت حق با شماست چون تمام اتفاقات در ضمیر ناخداگاه شما شکل میگیرد و در اخر همان چیزی میشود که فکر  میکنید...

خلاصه کنم براتون هر چی تو  زندگیتون براتون رخ داده مستقیما به خودتون ربط داره یه اصطلاح دیگه هست که میگه وقتی انگشت اتهام رو به سمت دیگران میگیرید درواقع خودتون بیشتر مقصرین چون سه تا انگشت دیگه خود شمارو هدف گرفته .پس دقت کنیم موقع اتهام زدن و مقصر جلوه دادن دیگران ...

اگر فکر میکنین لایق اونچیزی که تو زندگیتون هست رو ندارین قطعا یه جای زندگیتون برعکس بوده یا قراره یه جای دیگه زندگیتون برعکس بشه .در هر صورت کائنات بی جهت چیزی رو برای شما رقم نمیزنه و باز میرسیم به حرف مامان

"خلایق هر چه لایق "


#ضرب_المثل

#مامان

#خلایق

#مولانا

#زندگی #لیاقت #کائنات #مقصر #جهان #ارث #نصیحت

حرف

حرف بزنیم حرف بزنیم بد حرف بزنیم ولی حرف بزنیم بلند حرف بزنیم ولی حرف بزنیم وقتی حرف نمیزنیم زیر سوال میریم و مدیون خودمون میشیم من همیشه اینطوری بودم که نمیزارم چیزی واسه گفتن بمونه هرچی توی دلم باشه میگم قرار نیست لذت بی انصاف بودن دیگران برای من زجر بشه و با خودم فکر کنم که درست  میشه صبور باش خودش میفهمه اشتباه کرده ...میخوام صد سال نفهمه اگر کسی که براش مایه گذاشتین قدرتون وندونست نگذارید حالتون  و خراب کنه تجربه به من ثابت کرده اون ادم بالاخره با ادم هایی روبرو میشه که میفهمه ارزش شما رو و هیمن که این و بفمه هر روز وجدانش دهنش وصاف میکنه حرفتون وبزنید دلخوری هاتون وبیرون بریزین چون اگر فردا بمیرین هیچ کس نیست که جواب این اندوه سکوت و بده و شما در عدم خواهید ماند بدون اینکه سکوتتان را شکسته باشید ...باورش سخته اما هیچ بهشت و جهنمی وجود نداره هر چیزی هست همین جاست واقعا هیچ دلیلی برای بد بختی و خوش بختی ادم ها وجود نداره مثل دلیل وجود ادم ها یا حیوانات ...بر سر اینها جنگ کردن واقعا مزخرفه من به چشم خودم دیدم که خدا هرگز نبوده  خدا فقط زاییده فکر یک مشت مریض جنسی و گرسنه فرهنگیه ...پس فکر نکنید اخر خیلی چیز ها در برزخ و بهشت و جهنم معلوم میشه گول نخوری نزارین چیزی رو دلتون بمونه حتی اگر حق باهاتون نیست داد و بیدادتون و بکنید به هر حال وجدان کار خودش و میکنه اگر حق باهاتون نبود و گله کردین مشکلی نیست فقط باید منتظر وجدانتون باشین...چیزی که با انسان بوجود میاد اما مسیرش هیچ ربطی به انسان نداره و کلا بچه مثبت کائنات به حساب میاد همین وجدانه ...خودتون و اگر به وجدانتون سپردین مطمئن باشین همیشه آرامش خواهید داشیت و احساس خوشبختی میکنید

من چرا من هرگز

گاهی فکر میکنم برای چی باید مردم نظر بدن توی وبلاگ ادم ...مثلا وبلاگ قبلیم که نظرات بازه چقدر کامنت دارم اصلا مگر ادم اشنا هم سراغ این بیقوله میاد ؟به هر حال اگر فکر میکنید که نیاز دارید پیغام بگذارید برید تویترم و اونجا هر چی میخواید بگید البته در 140 کلمه

بیایید شفا بگیریم

از یه کسایی تو زندگیم دلخورم ادم های قدیمی ادم های جدید ...ولی زمونه بهم ثابت کرده این ذات ادمیزاده ...نمک دون شکستن از بدیهیات صفت ادم هاست

خود بد بخت انگاری دائم

شاید شایع ترین بیماری جامعه  امروز ما این باشه "خود بدبخت انگاری دائم" یعنی من اینستاگرامش و شخم میزنم یه ذره اندوه توش نیست بعد هر بار میبینمش  از غم تنهایی و بی پولی و کوفت  و  زقنبود میگه ...اگر بی پولی چرا دم به دقیقه تو این رستوران و اون رستوران پلاسی و عکس سلفی میگیری اگر بی حوصله ای این همه گالری و پاساژ رفتنت چیه. اقا جان ویژگی هایی که تو توصیف میکنی  بیشتر به افسردگی های  بعد از زایمان شباهت داره که عموما منجر به خودکشی میشه حالا بافرجام یا نافرجام  یا هرچی...

نمیدونم شاید این همه از و جز کردن برای این که، اگر دوستت بفهمه خوشحالی و حالت خوبه بهت حسودی میکنه و بهت محل نمیده و تو رو از مصاحبت با خودش  محروم میکنه،خوب بکنه به جهنم ...میخواد فکر کنه که تو شادی به اصفل و صافلین بزار چشم رفیقی که برای رفیق حسودی مکینه در بیاد تا بقیه رفقا حساب کار دستشون باشه .

اقا همین خود بنده با وجود همه ی مشکلاتی که مثل بقیه دارم اما اصلا مثل بقیه احساس بد بختی نمیکنم اتفاقا من نسبت به ده سال پیش بسیار شاهانه زندگی میکنم .

هر بار هر جا رفتم و خوش گذروندم اومدم با شوق واسه بقیه تعریف کردم هر بار غذای خوبی خوردم کلی انرژی دادم به بقیه.

عروسی و سراغ ندارید در اقوام که بنده از ابتدا تا انتها و سرود خدا حافظی توش نرقصیده باشم اتفاقا کلی هم رقصم دخترونس کلی هم طرفدار داره از ادم هایی که تو عروسی وعذا کلا نوار غمگین سفره دلشون و واسه بقیه پلی میکنن متنفرم از ادم هایی که به دروغ تظاهر به  زندگی سخت میکنن متنفر از ادم هایی که تظاهر به عاشق بودن میکنن متنفرم از ادم های که کلا تظاهر میکنن کلا متنفرم...بجز یه مورد که میگم براتون...

گفتم عشق یه چیز یادم اومد ...یادم میاد یه دوستی پس از جدا شدن از همسرش داشت از غم تنهایی و غصه خوردن واینها میگفت برای دوست دیگرم و تا من و دید یکدفعه نیشش باز شد و گفت فلانی یادم بنداز اخر شب یه چیزی بهت بگم ،طرف مقابل بهت زده به من نگاه کرد که یعنی برو تو نامحرمی بزار درد دلش و بریزه بیرون ،با حالتی جدی گفت مهرشم دادی ؟ رفیق ما هم یه چشمکی زد و گفت حالا میگم برات ...چون هر سه تای ما تا حدی رو هم شناخت داشتیم توی دلم مطمئن بودم که الان مورد اول هی به خودش میگه جان مادرت ضایم  نکن ولی من اصلا به حرفش توجهم نکردم و  نه گذاشتم ونه  برداشتم زرتی به طرف مقابل گفتم ادم دم بخت دارین تو فامیل؟گفت چطور مگر و من ادامه دادم این بابا به سوسک جنس مخالفم رحم نکرده قیافش ونگاه نکن مهر که نداده هیچ پول یارو رو هم بالا کشیده حالا نشسته غمبرک زده که فلان ..البته این داستان و اخرش اینطوری نیست و توی دلم برگزار شد اما واقعا چرا وقتی از مرگ یا طلاق همسرت به شدت خوشحالی و حتی  پا به پای اون از فسق فوجور بی تعهدی کم نذاشتی ادای ننه مرده ها رو در میاری؟؟؟چرا وقتی از قهر با کسی خوشحالی طوری رفتار میکنی که انگار طرفت داره چه ظلمی بهت میکنهاقا من از رقت امد با فامیل پدریم بیزارم هر بار هم همدیگر و میبینیم با کلی متلک ریز و درشت از خجالت هم در میایم و وقتی میایم خونه برای دفعه بعد یه عالمه متلک تو فکرمون میپرورانیم .دیدی؟کاری داشت؟یه راست بیا پیام بده فلانی باهات حال نمیکنم میخوام بلاکت کنم دو تا اموجی خنده هم بزار شوخی شوخی بلاکم کن ولی تظاهر نکن که دوسم داری یا از همنشینی باهام احساس شعف داری که نداری ...یا حداقل بیشتر وقت ها نداری یا هر چیزی اقا یکم از تظاهر بکشیم بیرون.

بد بختی امروز ما اینه که همه ی ما یه تظاهر مدل خودمون و داریم رشد میدیم فکر میکنیم از همه باکلاس تریم فکر میکنیم از همه مهربون تریم با انصاف تریم غمگین تریم بد بخت تریم ....اما...تنها... تظاهری که من دوسش دارم تظاهر به شادی.

اقا تظاهر کن شادی باور کن اتفاق بدی نمی افته همه باهات حال میکنن همه باهات دوست میشن و ازت انرژِ میگیرن.

همین امشب موقع مسواک زدن اون بغض مصنوعی سر گلوت و تف کن لبخند بزن نه لبخند از سر بد بختی لبخند از روی تظاهر به شادی حتی.به خودت بگو اگر فلانی این کار و کرد منم فلان کار و کردم اگر اینطور شد به خاطر اون قضیه بود ...باور کن همه چیز درست میشه و تنفر ادم ها ازمون کم میشه کافیه خودمون باشیم بدون تظاهر یا حد اقل تظاهر به خوشبخت بودن .خوشبختی واقعی در انتظارمون خواهد بود/

پ.ن:من یه مثالی دارم که میگم نه تنها ملاک حال افراده شاید ملاک اشپزخونه اپن افراد باشه.لذا همه غربتی بازی هایی که قبل از این اینجا خوندین شخصیت های داستانی متفاوتی هستند که در نویسنده جولان میدهند و به فراخور زمان و مکان اعلام موجودیت میکنن پس دنبال تناقض نباشین.