کلیه وسایل خانه برادر وسط را بار زدیم و خالی کردیم.
یک حالت غریبی داشت.برادر ینگه دنیا و زن سابقش به دنبال طلاق غیابی و گرفتن مهریه ای که بعید است حالا حالا ها دستش به ان برسد و یا حتی هرگز.
خسته ام زیاد.از من خسته تر مادر است و کمی کمتر برادر کوچک تر.این روزها هم میگذرد و ما می مانیم و خاطره هایی که هرگز پاک نمی شوند کمرنگ می شوند اما فراموش هرگز...