رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم
رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم

بحث های اضافی

دیروز برادر وسطی زنگ زد و گفت که با پولی که براش مونده نمی تونه دیگه ادامه مسیر بده.اصرار و انگار و توجیح که ماشینت و بفروش برای من پول بزن برم شینگن بهت پس میدم.این وسط چرا هر کس گیر و گرفتی داره اخرین راه حل منم؟

خسته شدم و این خستگی شد 17 سال که خیلی ها فقط به وقت نیاز سراغم اومدن.

من وقتی از همه جا خسته میشم دقیقا هیچکس رو ندارم که بهش پناه ببرم.

فیلم میبینم کتاب میخوانم یا مینویسم اما بار اضافی روی دوشم رو نمیندازم روی دوش یکی دیگه ،حتی باهاش تقسیم هم نمی کنم.

توقع بی جا مانع زندگی ادم میشود...

نظرات 1 + ارسال نظر
مارال شنبه 12 آبان 1397 ساعت 05:18 http://mypersonalnotes.blogsky.com/

یک بار تصمیم بگیر اگه کاری رو خودت میخوای بکنی و اگه نمیخوای نکنی . فروش ماشینت فاجعه نیست من بودم حتما برای خواهر میکردم ولی بخاطر خودم چون خودم دلم میخواد چون خواهرم خیلی از این کارها برای من کرده ولی اگع تو نمیخوای این کارو نکن . توضیح زیادی هم نده . خودت مهمی . خیلی سعی میکنم اینو و کله بچه هام فرو کنم .

تصمیم خیلی سختیه.چون تنها دارایی من ماشینه و اون همه داراییش رو برد که بره اما همه رو نابود کردو تا حالا هم به هیچ جا نرسیده.مدام متناقض حرف میزنه.عملا هیچ کاری نمیکنه و فقط انتظار داره و در واقع هم هیچکار مفیدی تا حالا برای من نداشته جز دردسر و اصلا معلوم نیست این بار هم درد سر جدید درست نکنه.
خیلی ازم انرژی میگیری که وقتی بود چه حالا که نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد