رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم
رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم

f1/help/کمک

باز هم بحران باز هم زلزله باز هم سرما باز هم عدم مسولین پذیری نظام باز هم بی کفایتی باز هم ملتی که زجر میکشند و دائم باید با خودشان بگویند چو عضو بدرد اورد روزگار ...هنوز چادر به اسیب دیدگان نرسیده چادر کمک های مردمی در میدان اصلی شهر برپا شده و عده ای در چادر پرسه میزنند و جمله هایی میگویند و خنده میزنند و تلوزیونی که مدام مردم را برای کمک فرامیخواند انگار نه انگار که ما جزو ده کشور ثروتمند  دنیا هستیم انگار نه انگار که سالیانه میلیارد ها تومان صدقه میدهیم زکات میدهیم خمس میدهیم(البته که خودم ونمیگم) باز هم باید مردم بشتابند کمبود نیروی انسانی کمبود نیروی متخصص کمبود نیروی کار امد همه چیز کم است انگار در اتیوپی یا سودان زلزله امده انگار که قحطی زده ایم و رهبری که سالیانه میلیار ها دلار پس انداز میکند برای عرب های حماس وانصارالله و دریغ از کمک برای مردمی که رهبری شان را یدک میکشد کجا رفتند حساب های قوه ی قضایه با سود های کلان کجا رفتند سود های بنیاد مستضعفان از املاک تهت سلطه اش این سطح از بی اهمیت بودن حکومت بی سابقه است منزجر کننده است درد اور است ...باید از غم این کمبود ها همین امشب بمیرید اصلا باید همان شب حادثه می مردید از بی غیرتی و بی رگ بودنتان است که هنوز نفس میکشید ...

یکی از دوستان قرار است بزودی به کرمانشاه برود و کم کند پیام داد لباس گرم و هرچیز که فکر میکنی به درد میخوره بدید ببرم لباس های گرم و البسه را ردیف کردم هر کدامشان را بار ها پوشیده بودم هنوز کار میکردند برای منی که لباس ها را بشور و بپوش میخرم همیشه اینطور بوده لباس هایی با دوام که بیشتر از اینکه قیافه داشته باشند کارراه انداز بودند بیشترشان یاد اور خاطراتی بودندخاطره هایی که خیلی وقت ها با خودم میگفتم بره دیگه برنگرده این روز ها با خودم گفتم شاید این لباس ها با ان خاطره های گزنده فردا بر تن ادم هایی باشد و انها خاطره هایی خوب بسازند هرچند کامشان تلخ باشد دلشان سرد باشد اما گرمی به رگ هایشان بدود ...

سرما برای من بسیار زجر اور است طاقت سرما ندارم زود مریض میشوم بی حوصله میشوم دست ودلم بکار نمیرود سرما چیز بدی است دیروز که گار خانه به دلیل بدهی و سهل انگاری خودم قطع شده بود انگار خاک مرده به خانه پاشیده بودند نه گرمایشی بود نه اب گرمی حتی چای هم نمیشد دم کرد (به چای ساز و سماور برقی اعتقاد ندارم چایی باید رو اتیش عمل بیاد روی حرارت روی شعله) چقدر غم به دلم ریخت وقتی پیرمرد با لهجه کردی میگفت هوا خیلی سرده برق نداریم چادر نداریم  ...غمگین شدم ما مردم لایق این هم بی کفایتی نیستیم لایق این همه بی مهری نیستیم لطفا یا عوض شوید یا تغییر کنید

#کرمانشاه

#زلزله

#سر_پل_ذهاب

#سرما

#کمک_های_مردمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد