رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم
رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم

سکانس های تنهایی /یواشکی های بی منظور

لوکیشن اول:

غروب /خاکی و خسته و داغون میام خونه چراغ ها خاموشن در و که میبندم همه جا تاریک میشه از اون روزاست که دلم میخواد یه کله برم زیر دوش .لباس هام و میریزم کنار اپن و چند تا پیام کاری میدم به چند نفر و یه راست میرم حموم ...

هنوز از کم خوابی دیشب خسته ام بالاخره سریال powerتموم شد و من له و لورده ساعت سه رفتم بخوابم و صبح ساعت 8 مثل زامبی ها بیدار شدم سماور و روشن کردم و منتظر شدم جوش بیاد نسکافه رو داغ داغ هورت کشیدم و زدم بیرو و باز هم یه سریال جنایی دیگه رو امشب شروع کردم luther توی توضیحاتش چرند نوشته بودند و سریال خوبی به نظر میاد...

اتفاق خاص امروز کمک غیر مستقیم به زلزله زدگان کرمانشاه بود ...یکی از رفقا زنگ زد و گفت برای نیم ساعت دلر شارژیت و میخوام گفتم کارم لنگ میشه خودم میام ردیفش میکنم و این شد که چهار ساعتی مشغول تعمیر یه کانکس شدم برای قابل سکونت .به زاننده کامیون که پسر جوونی بود گفتم کرایش تا اونجا چقدره ؟پای حلال احمره یا شرکت میده ؟گفت همینطوری میرم ... وقتی داشتم ورق های گالوانیزه سقف و دوباره پیچ میکردم یاد روزهایی افتاده که خودم تو کانکس کار میکردم نه میشد گرمش کرد نه میشد سردش کرد مزخرف ترین شی روی زمینه و باز یادم اومد که من توی کانکس چقدر عاشقی کردم چقدر داستان نوشتم چقدر کتاب خوندم و چقدر خندیدم و گریه کردم ...

امروز به خوبی گذشت و وشاید پاداش کار های خوب امروز بود ...که الان خوشحالم

#خوشحالی

#کانکس

#کار_خوب

#حال_خوب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد