رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم
رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم

روزهای سینمایی

این چند روز بیکاری باعث شد بشینم فیلم هام رو مرتب کنم و ببینم ...

کمنر خبر بخونم و کمتر حرص بخورم.

گاهی چنان در انها غرق میشوم که انگار من جای یکی از شخصیت ها هستم ...

امروز وقت کردم و یخورده خونه رو هم مرتب کردم حقیقتا دیگه داشتم جا کم میاوردم وقتی خونه نظم پیدا مکینه مغزم انگار ری استارت میشه بزرگترین مشکلش اینجاست که همشون شیفت میشن تو اتاق و خوب وقتی اتاق خیلی شلوغ بشه برمیگردن به پذیرایی.این پروسه ادامه داره و انگار تمومی ندارن.مثل گرم شدن خونه و باز کردن پنچره ها و سرد شدن خونه و بستن پنجره ها.

دارم فکر میکنم اگر 80 سال بتونم زنده بمونم و یا هرچی تقریبا نصفش و رفتم کمتر از نصفش و البته اما بیشتر فکر میکنم قسمت های سختش و  گذروندم و الان قسمت های راحتشه تا دوباره به قسمت های سختش برسم.سوغات ارمنستان کم کم داره ازار دهنده میشه گردن درد گردن درد گردن درد.وای از پیری با این گردن درد.

فردا اگر اتفاقی رخ نده میرم وتمارض و میبینم پس بهتره امشب زود بخوابم که بتونم تمرکز داشته باشم میدونی فیلم های هنر وتجربه رو باید با دقت دید.چند هفته پیش رفتم فیلم شهرام مکری و دیدم .یه ماهی و گربه دیگه نمی دونم چرا علاقه داره به ساختن فیلم هایی که انگار توی مارپیچ گیر کردن ادما.نمی دونم خوشم اومد یا نه ولی تجربه خوبی بود .

این روزا میشینم و سریال سایبان و از شبکه دو میبینم کل این سریال فقط اونجاییش برام جالبه که دو تا برادرن که خیلی به من و مسعود شبیه هستن یکی دائم تو خودش میریزه و دیگری دائم بروز میده به هر شکلی .بعد از فوت پدر ما همیشه مثل کارد و پنیر بودیم مدام جدل مدام مشاجره دعوا زد و خورد ...حتی این روزا هم که از هم جداییم و گاهی با هم کار میکنیم حرف هم و نمیفهمیم...

این روزها عجیب احساس تنهایی مزخرفی دارم ...یه چیزهایی رو هیچ وقت وهیچ جایی و پیش هیچ کسی نمیشه به زبون اورد مثل یه مغز پسته ی لال میمونه نمیدونی واقعا چیزی توش هست یا نه نمی دونی ارزشش و داره بشکنی با دندون یا پوچه و احتمال داره دندونت بشکنه ویا حد اقل دندون درد نصیبت میشه یعنی یه درد اضافی .

از این درد اضافی همیشه فرار کردم و این پسته لال رو غورت دادم...

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran سه‌شنبه 5 دی 1396 ساعت 22:22 http://haftaflakblue.blogsky.com/

مثل بازکردن پنجره ها....
(عهه. من صدای قیژژژ...لولای پنچره شنیدم)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد