رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم
رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم

بحث های سر کاری

می خوام از این به بعد یکم راجع به مشتری هام بگم...

خانواده "ف":

مرد شغل قبلی من رو داره،در جوونیم.اپراتور پست های برق بصورت شیفتی...وقتی از گذشته می گویم با تعجب میگه پس چرا؟؟؟بعد حرفش رو غورت میده و میگه البته کار ازاد بهتره و من لبخند میزنم و میگم راضی ام از کارم نه به خاطر این که ازاده به خاطر اینکه خودم ازاد ترم...

وقتی میفهمه که معماری خوندم باز هم تعجب میکنه و از همون روز اول مدام من و صدا میکنه مهندس...ارام و صبور است و کمی زیاد از حد تحت تاثر خانم خانه...در زبان عامه میگن زن ذلیل که البته من خیلی با این نحوه بیان موافق نیستم...

خانم خانه مدیر یک مدرسه است گویا دبیرستان و در یک موسسه خصوصی هم تدریس کنکور میکند.دیسیپلین خاصی دارد و همان روز اول به خاطر قصور کارفرما در دیر انجام شدن کار با هم جر و بحث میکنیم و متقاعد میشود که من فقط برای اجرا مسولیت دارم و نه چیز دیگه ای...کمی ارام تر میشود و در روز های بعد بر خوردش بهتر میشود.پذیرایی بدون کم و کاست انجام میشود و بعد از اینکه در چند مورد راهنمایی شان میکنم و طرح قبلی را کمی تغییر میدهم تا کار فرم بهتری پیدا کند انگار کلا نظرشان عوض میشود.و در بعضی موار دیگر هم مشورت می گیرند.امروز وقتی کار تمام شد مرد شیفت بود و قرارشد فردا برای بردن ابزار ها برویم و زن چند دقیقه ای را به حرف زدن با ما مشغول شد.کلی تعریف و تمجید کرد از نحوه ی کار کردن ما و تعجب از اینکه که چرا کارفرما با توجه به مدل طراحی و کار کردنش اینقدر سفارش کار داردو این حرف ها...

من مثل خیلی از کابینت کار ها نیستم...من خیلی با مشتری ها رفیق میشوم البته گاهی دردسر های ریز و درشت پیش می اید و مشتری های شیطون امر بهشون مشتبه میشه و داستانی میشه که گاهی مخم تیر میکشه و از گفتنش هم حتی شرم میکنم...سعی میکنم تا جایی که میشود طرح را با نظر مشتری اجرا کنم به شدت معادی اداب بر خورد میکنم معمولا سر پروژه ها غذا نمیخورم و به قول رفقا اویزون صاحب خانه نمی شوم البته خوب کاملا معلوم است وقتی خانه خالی باشد ترجیح میدهم غذا را همان جا بخورم و وقت را تلف نکنم و کار را سریع تر تمام کنم(دارم تبلیغ میکنم گویا)اصطلاحات تخصصی زیاد به کار میبرم البته کاملا نا خداگاه است.زیر بار اشتباه مشتری نمی روم و کیفیت را فدای ارزانی نمی کنم.این طرف ها خیلی به این حرف ها محل نمی دهند بیشتر طرفدار ادم های لمپن و بی چاک و دهن هستند که زبان پرچربی برای لاس زدن دارند.

عموما اگر خانه پر باشد زن های خانه همه ی دل پری هایشان را می خواهند بریزند روی سر ادم و از زمین و زمان شکایت کنند و وقت ادم را تلف کنند و من این جور وقت ها با بی محلی از قضیه در میروم.ولی انها همینطور از زمین و زمان می گویند و مخ ادم را کوفه میکنند.

اینستاگرامم پر شده از پیج های دکوراسیون و چوب و معمار ها و ارشیکت های فرنگی و ایرانی و تازگی ها هم پیج های فیتنس و بدن سازی و تغذیه و نتیجه اش هم 10 کیلو کم کردن وزن و باشگاه و البته چند وقت است که کمر درد...

حقیقتا این کار را زیاد دوست ندارم اوایل شاید خیلی علاقمند بود و چند سال که گذشت رفتم و معماری خودندم که توی کارم استفاده کنم اما رفته رفته فهمیدم این دو تا زمین و اسمان با هم فرق دارند کسی برایش فرق نمیکند که یک دکوراتور لیسانسه باشد یا دیپلمه یا بی سواد انها فقط به زبان بازی و مزخرف بودن علاقه دارند و به ادم های شارلاتان اعتماد بیشتری میکنند این را به تجربه دیدم...

گله گذاری کردم و حرف مفت زیاد زدم.همیشه دلم میخواست یک نویسنده باشم.داستان هام و بنویسم و کتاب بدم بیرون و تمام دنیام بشه فیلم و سریال و کتاب و داستان اما عافیت طلبی اجازه نداد به علاقه اصلیم برسم.حداقل اونجا تکلیفم معلوم من اول یک اثر رو خلق میکنم و بعد مخاطبه که تعیین میکنه اثر من و میخونه یا نه و یه رابطه ی بی دردسر شکل میگیره که فقط حالم و خوب میکنه چون کاری و میکنم که شاید بدون شک اولین اولویت من در زندگیه.

من ادم هیچ کاره دیگه ای نیستم حتی اگر بهترین باشم توی بعضی کار ها یا هر روز با تجربه تر بشم چیزی که ازارم میده این که من ادم اون کار ها نیستم . من ادم داستان هام هستم ...ادم نوشتن ...ادم خیال پردازی کردن و تصویر سازی های مدام با زخم هایی کهنه و سر بسته و  چروک شده...

گاهی با دوستان نویسنده ام که حرف میزنم مدام بهم میگن دارم وقت تلف میکنم و یه روز پشیمون میشم و فقط خودم میدونم که من چقدر لبریز از کارهایی هستم که تا ته پشیمونیشون رفتم.

یه روز میرسه که جسارت انجام کاری که دوسش دارم و پیدا میکنم.فقط تمام امیدواریم به اینه که خیلی دیر نشه.خیلی پیر نشم.سرد نشم.یادم بره نوشتن یادم بره خلاقیت یادم بره زبانم رو حسم رو خاطره هام و داستان هام و ...

پس بدونید که اینجا مینویسم که همه ی اینها یادم بمونه...

#داستان

#فیلم

#نوشتن

#معماری

#کابینت

#کار


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد