این روز ها اصلا شرایط خوبی برام سپری نمیشه...
هفته پیش انگار بهم الهام شده بود و نتونستم به مهمونی که مادر زن بردار کوچکتر ترتیب داده بود برم و ماجرا به خوبی پیش نرفت. دعوا و زد و خورد و بعد تبعات اون که شکایت طرفین از هم نتیجه اش بود ...
و امروز تصادف در شلوغ ترین روز هام...راننده زانتیا بدون اینکه من و ببینه کوبید توی در سمت شاگرد و یه طرف ماشین رو نوازش کرد...اونم کجا ...سمنان ساعت دو ظهر در گرما و شلوغی...فردا باید باز برم سمنان ...لعنت به این گوشی بازی پشت فرمون که ازش متنفرم و فقط مخصوص ما ایرانی های مزخرفه...
گاهی هیچ کس نمی تونه حال ادم رو خوب کنه گاهی در بد ترین شرایط دلت میخواد بری سفر و همه چیز رو فراموش کنی...
دیگه میدونم که این روز ها تموم میشه و باز هم روز های یکنواخت و مزخرف میاد پس حال بدم رو به فال نیک میگیرم...
فقط خیلی خسته ام خیلی
گوشی بازی اصصصصصلا مال ما ایرانی ها نیست . باور کن