رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم
رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم

زندگی به شرط خستگی

یک مزیت کار زیاد خستگی بدنی است.خستگی بدنی به من یاد اوری میکند که هنوز توان دارم هنوز زنده ام و اندام حیاتی ام دقیق و بی کم کاست کارشان را انجام میدهند.

فارق از ذهنی که این روز ها درگیر تر از همیشه است و خستگی بدنی ام را چند برابر میکند،وقتی کار مکینم اصلا حس نمیکنم که سنم بالا رفته و توانم کم شده وقتی اراده میکنم کاری را انجام دهم حتما می شود.اما باید کاری باشد که ادم در ان بتواند بهترین خودش را ارائه بدهد و من از انها هستم که بلدم در کارهایی که تبحر دارم بهترین عملکرد را از خودم بروز بدهم.

هیچوقت توی این نزدیک بیست سال دوندگی سعی نکردم از زیر کاری شانه خالی کنم.اما شده گاهی واقعا از پسش بر نیایم کم بیاورم متنفرم از اینکه قبول کنم که شکست خورده ام و این روزها مدام به خودم می گویم من میتوانستم کمتر شسکت بخورم اگر خیلی کارها که دلم میخواست را انجام نمی دادم.نه اینکه پشیمان باشم من هرگز انطور که باید از چیزی پشیمان نشدم غیر از چند مورد انگشت شمار که البته انها را هم با نهایت سر افکندگی به خودم یاد اوری میکنم.وبا افتخار از خودم معذرت میخواهم که کوتاهی کردم در حق خودم.

یک موسیقی بیکلام سنتی به رسم هر شب تمام این سال ها در حال پخش است .از دوش اب گرم و لش کردن نهایت لذت را میبرم.و دارم برای جشنواره اواخر اسفند یک سوژه دارم توی سرم ورز میدهم درباره تتویی است که احتمالا در چند روز اینده یا اواخر این اگر بشود میزنم روی ساعدم.

هنوز شام نخوردم و خیلی  احساس گرسنگی نمیکنم.

بیشتر از همیشه احساس دلتنگی و غمگینی دارم و یک بغض مسخره ای که نمی دانم چطور باید از دستش خلاص بشوم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد