رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم
رادیکال 63

رادیکال 63

نوشتن تنها راه نجاتم بود ، نوشتم

f1/help/کمک

باز هم بحران باز هم زلزله باز هم سرما باز هم عدم مسولین پذیری نظام باز هم بی کفایتی باز هم ملتی که زجر میکشند و دائم باید با خودشان بگویند چو عضو بدرد اورد روزگار ...هنوز چادر به اسیب دیدگان نرسیده چادر کمک های مردمی در میدان اصلی شهر برپا شده و عده ای در چادر پرسه میزنند و جمله هایی میگویند و خنده میزنند و تلوزیونی که مدام مردم را برای کمک فرامیخواند انگار نه انگار که ما جزو ده کشور ثروتمند  دنیا هستیم انگار نه انگار که سالیانه میلیارد ها تومان صدقه میدهیم زکات میدهیم خمس میدهیم(البته که خودم ونمیگم) باز هم باید مردم بشتابند کمبود نیروی انسانی کمبود نیروی متخصص کمبود نیروی کار امد همه چیز کم است انگار در اتیوپی یا سودان زلزله امده انگار که قحطی زده ایم و رهبری که سالیانه میلیار ها دلار پس انداز میکند برای عرب های حماس وانصارالله و دریغ از کمک برای مردمی که رهبری شان را یدک میکشد کجا رفتند حساب های قوه ی قضایه با سود های کلان کجا رفتند سود های بنیاد مستضعفان از املاک تهت سلطه اش این سطح از بی اهمیت بودن حکومت بی سابقه است منزجر کننده است درد اور است ...باید از غم این کمبود ها همین امشب بمیرید اصلا باید همان شب حادثه می مردید از بی غیرتی و بی رگ بودنتان است که هنوز نفس میکشید ...

یکی از دوستان قرار است بزودی به کرمانشاه برود و کم کند پیام داد لباس گرم و هرچیز که فکر میکنی به درد میخوره بدید ببرم لباس های گرم و البسه را ردیف کردم هر کدامشان را بار ها پوشیده بودم هنوز کار میکردند برای منی که لباس ها را بشور و بپوش میخرم همیشه اینطور بوده لباس هایی با دوام که بیشتر از اینکه قیافه داشته باشند کارراه انداز بودند بیشترشان یاد اور خاطراتی بودندخاطره هایی که خیلی وقت ها با خودم میگفتم بره دیگه برنگرده این روز ها با خودم گفتم شاید این لباس ها با ان خاطره های گزنده فردا بر تن ادم هایی باشد و انها خاطره هایی خوب بسازند هرچند کامشان تلخ باشد دلشان سرد باشد اما گرمی به رگ هایشان بدود ...

سرما برای من بسیار زجر اور است طاقت سرما ندارم زود مریض میشوم بی حوصله میشوم دست ودلم بکار نمیرود سرما چیز بدی است دیروز که گار خانه به دلیل بدهی و سهل انگاری خودم قطع شده بود انگار خاک مرده به خانه پاشیده بودند نه گرمایشی بود نه اب گرمی حتی چای هم نمیشد دم کرد (به چای ساز و سماور برقی اعتقاد ندارم چایی باید رو اتیش عمل بیاد روی حرارت روی شعله) چقدر غم به دلم ریخت وقتی پیرمرد با لهجه کردی میگفت هوا خیلی سرده برق نداریم چادر نداریم  ...غمگین شدم ما مردم لایق این هم بی کفایتی نیستیم لایق این همه بی مهری نیستیم لطفا یا عوض شوید یا تغییر کنید

#کرمانشاه

#زلزله

#سر_پل_ذهاب

#سرما

#کمک_های_مردمی

رابطه ها فراموشی وچند چیز دیگر

همه ی ما یه سری رابطه داریم که در گذر زمان فرمش تغییر کرده یا بطور فیزیکی تموم شده اما بیشترشون هنوز توی مغز و روح ما در جریان هستن .با یه تلنگر یه عکس یه کامنت برمگیردیم به روز های قبل ،خوب یا بدش مهم نیست اینکه تظاهر کنیم برامون اهمیت نداره یه دروغ محضه چون وقتی بهم میریزیم وقتی عصبی میشیم وقتی غمگین میشیم یعنی هنوز برامون اهمیت داره حالا به هر دلیلی که باشه ...

یه احساس حق به جانب همیشه در ما هست که در بدترین شکل هم دوست داریم فکر کنیم بهمون ظلم شده یه حس مظلوم انگاری حال بهم زنی که دوست داریم دلداریمون بدن ولی در واقع خیلی وقت ها خودمون به رابطه هامون گند زدیم یه جایی یه حرفی یه کوتاهی همیشه یه چیزی بوده

تموم نمیشن حتی اگر ادم اون رابطه مرده باشه یکم دقت کن ...وقتی میگیم رابطه قرار نیست فقط نر و ماده باشه گاهی پدری گاهی پسری گاهی برادری گاهی خواهری یا حتی مادری ...رابطه ی ما با اون هم مثل همه رابطه ها قفل ها و گیر هایی داره که تمومی ندارن

ما فراموش نمیکنیم ما هیچ وقت بلد نیستیم فراموش کنیم این که دروغ محضه که انسان فراموشکاره انسان فقط گاهی یادش نمیاد گاهی به چیز دیگه ای فکر میکنه هم در تمام زمان هایی که حتی به ادم های رابطه فکر نمیکنه هم به یادشونه

در طول روز بهشون تلنگر میزنه و همین که مطمئن میشه کاری از دستش بر نمیاد

خسته میشیم

غمگین میشیم

دلتنگ میشیم

خورد میشیم

ولی باز هم این زندگی لعنتی ادامه داره

نیمه شب شرعی

توی اخبار میگن نیمه شب شرعی ...میگن ساعتی که دیگه نماز قضا میشه ...پدرم همیشه نماز هاش و تو نیمه شب شرعی میخوند میگفت سر خدا خلوت تره مامانم همیشه بهش میگفت تو اینجوری میخونی که بچه هاتم نمیخونن ...از توی جمع خوندن نماز متنفر بودم با صدای بلند نماز خوندن و دوست نداشتم کلا به نظرم کار بی خودی می اومد حتی الان که نمیخونم هم گاهی فکر میکنم چقدر بخاطرش تنبیه شدم و کتک خوردم ازش متفر تر میشم ...خدا تو خونواده های ایرانی هر کدوم یه جور معرفی میشه اما در بهترین حالت هم برای من قابل فهم نیست.کلا از ورود به این قضیه صرف نظر میکنم ...

تنهام تا سه شنبه مثل تمام این هفته های اینده تا دوسال دیگه روز ها خودم و سرگرم کار و مغازه رفقا و غیره میکنم شبها کتاب میخونم فیلم میبینم و تا دم دمای صبح بیدارم و بعد که از شدت خواب به مرگ میرسم میرم میخوابم . روز دوباره سرشار از انرژی میزنم بیرون اخر هفته دلم میخواد لش کنم بی هیچ هدفی اگر ایران نبودم دوست داشتم شبا برم یه بار و بشینم تا بعد از نیمه شب شرعی درینک بزنم و عشق کنم ولی حیف تو این خراب شده هیچ کوفتی تنهایی حال نمیده ...

جدیدا به این نتیجه رسیدم که از موفقیت کسایی که میشناسمشون و ازشون خوشم میاد خیلی خوشحال میشم و کلی ذوق میکنم و حس میکنم این نشونه خوبیه جسارتشون بهم انرژی میده سعی میکنم ادم های پر انرژی و دور خودم نگه دارم و بقیه رو بریزم دور ادم هایی مثل خودم که فقط بلدن غر بزنن...البته من فقط وقتی دارم اینجا مینویسم غر میزنم وقتی بیرونم و تو جمع رفقام یه ادم کاملا متفاوتم ...

بی هدف نوشتن هم خودش یه جور نوشتنه خودش یه جور خالی شدنه به کسی مربوط نیست که در مورد چی مینویسم یا چرا دری وری مینویسم حد اقل از خیلی کار های غیر ضروری دیگه مفید تره و کار امد

برم بقیه سریالم ببینم که از دهن افتاد

باز هم تاکید میکنم شیملس رو ببینین

مزخرف های دوست داشتنی

همه ما ادم ها توی روابطمون یک عده رو داریم که در عین حال که دوسشون داریم مطمئنیم ادم های مزخرفی هستند یعنی فکر میکردیم به مرور که زمان میگذرد و برای ما دوست داشتنی میشوند ادم های خوبی میشوند اما اینطور نشد حتی از علاقه ما هم کم نشد انها روز به روز مزخرف شدند و ما روز به روز منتظریم که از مزخرف بودنشان کاسته شود و با ادم خوبی شوند این واقعیت که انها مزخرف هستند از علاقه ما کم نمیکند و این دو هیچ ربطی به هم ندارند.در هر حال ما هر روز که از خواب پا میشیم یا در یک دورهمی با انها روبرو میشویم یا توی جمعی راجع به انها میشنویم منتظریم اتفاقی بی افتد که معمولا نمی افتد و ما احمقانه منتظریم این اتفاق در مورد خود ما هم می افتد و ما از دید یک عده دیگه ادم های مزخرفی محسوب میشیم و شاید اونها هم منتظر هستند برای همین هم هر روز که پا به سن میگذاریم ادم های مزخرف زندگی ما بیشتر میشوند کم کم زندگی ما پر میشود از ادم هایی که یا انها برای ما مزخرف هستند یا ما برای انها رفته رفته دایره این ادم ها وسیع تر میشه و اخرش تنهایی برامون میمونه شخصا ترجیه میدم میونه این همه ادم مزخرف تنها باشم تا باهاشون تجربه صبوری بکنم و این من و تبدیل به کسی کرده که به راحتی ادم ها رو حذف میکنم چون مطمئنم انقلاب این ادم ها باید از خودشون شروع بشه و ادامه رابطه باهاشون فقط از خودم انرژی میگیره توی ذهنم دوسشون دارم اما ترجیه میدم دوست داشتن و توی دل خودم نگه دارم تا اجازه بدم اون ادم بهم اسیب بزنه واقعا برام فرقی نداره که این ادم برادرم یا عموم یا هر کس دیگه باشه من اونها رو به راحتی حذف میکنم شاید به جرات میشه گفت تنها کسی که نمیشه حذفش کرد پدر و مادره اونها رو نمیشه حذف کرد اونها بخشی از ما هستند هرچقدر هم مزخرف باشن نمیشه که نباشن ...همیشه هستند و این بزرگ ترین باگ خلقته ...

دارم تصمیم میگیرم که یه تصمیم بزرگ بگیرم میخوام برای اولین بار تو زندگیم بشم حکایت" برو ولگردی کن رفیق" برم ولگردی کنم اما از نوع مفیدش.میخوام بزنم به سیم اخر و هر چی دارم و رو کنم یا دریای ارزوهام با یک کاسه ماست تواناییم دوغ میشه یا من میمونم و یک عالمه ارزو و رویایی ناتموم که قطعا من و میکشه.میخوام یه کوچ کوچولو بکنم بکنم از این دیار و برم یه جای دیگه و از نو شروع کنم اونم یه شروعی که هیچی ازش نمیدونم میخوام زندگیم و به حراج بزارم و همه رو انگشت به دهن بزارم و همه پشت سرم بگن خیلی احمقه خیلی دیوونس تصمیم سختیه اما باید بگیرم ...وقتی زندگی روزمره هر روز به هر بهانه ای جلوی تصمیم گرفتن و میگیره این بیشتر مصمم میکنه که باید این راه وبرم چون زندگی فقط میخواد ما اوندر معمولی باشیم که وقتی میمیریم کسی یادش نمونه که ما یه روزی بودیم و زندگی کردیم ادم هایی که خلاف جهت زندگی پیش میرن هیچوقت نمیمیرن ...

من این تصمیم و میگیرم

به زودی

ادم مهمتری باشیم

تقریبا یک هفته ای میشه که دست و دلم به کاری نمیره.به غیر از گردن درد که یادگاری سفر امسال بود پا درد هم بهش اضافه شده تا این درد های ریز و درشت حسی برای بیرون رفتن از لاک رخوت رو برام سخت کنه .اما همچنان مشتاق نوشتنم همچنان در ارزوی رسیدنم و همچنان در رویاهایم سیب سعادت میچینم.

اتفاقات سیاسی این چند وقت به غیر گران شدن دلار و شاخ و شانه کشیدن سیاست مداران احمق در همه جای دنیا( از جمله همین خراب شده ای که درش هستیم)راه نیافتن  هلند دوست داشتنی به جام جهانی و رئیس جهمور شدن جورج وآآ  و چند تا خبر قابل پیش بینی دیگه خبر خاصی نبود .

اما اتفاق مهم برای من دیدن سریال  shamless بود.سریالی که جهان بینی من وبه دنیا حتی ،عوض کرد به مرگ به نگاه طنز نگریستم و به زندگی به گونه ای بازی .اینکه ادم های سریال چقدر در به گه کشیدن زندگی شان نقش پر رنگ پر رنگی دارند طوری است که قطعا ادم خودش را شبیه یکی از اینها میگذارد.اصلا داستان سریال ما هستیم تمام ادم های کره زمین و تصمیم هایمان.اما مسله دیگه که من ودر گیر کرد این بود که قطعا باید فکر جدی در مورد اینده بکنم چون زندگی در ایران نهایت فرصت سوزی است که یک ادم میتونه در مورد خودش رقم بزنه و با تصمیم احمقانه عمرش وتلف کنه و شدیدا دنبال راه حلی هستم برای رفتن نمی دانم کی ولی یک روز که دیگر صبرم تمام شود فقط یک کوله پشتی میخواهم و کفش راحت برای پیاده روی و هر طور شده میکنم و میروم البته که تنها هم نیستم و رفیق جان هم قرار است بیاید اما اول باید تلاش کنیم که به محترمانه ترین شکل ممکن این کار را انجام دهیم و اگر نشد به هر روش مزخرفی شد انجامش دهیم.

سریال ببینیم و در انها زندگی کنیم و میتوانیم بار ها زندگی ها را تجربه کنیم.برای یک بار زندگی شاید همه تجربه ها کافی نباشد باید خودمان را برای تناسخ بعدی اماده کنیم شاید قرار است بار بعدی ادم مهمتری باشیم ...

#سریال

#فیلم

هنر برای هنر/فیلم برای همه

هنر هفتم  یعنی سینما به لطف تکنولوژی و نداشتن قانون کپی رایت در ایران پر رنگ تر میشه اما نه دقیقا خود هنر سینما بلکه محتویات ان یعنی فیلم ها و کمی فراتر که بریویم میشود سریال های اینترنتی که این روزها در هر خانه ای یک لیست از سریال ها هست که حتی اگر به روز هم نبینند اما دنبال کننده اتفاق انها هستند و به لطف شبکه های کابلی و غیره و تنوع سلیقه از هر نوع سریالی که بخواهیم در ان ها پیدا میشود اما باز هم بحثم این یست در سال های نه چندان دور پاتوقم خیابان ها منتهی به بازار بود جایی که دست فروش ها با صدایی ملایم و با روانشناسی چهره به بعضی ها چیزهایی زمزمه میکردند اسم فیلم های پرفروش را میبردند یا نام سریال های محبوب خارجی را میگفتندکیفیت فیلم ها اویل پرده ای بود سریال ها گاها زیر نویس های ناقصی داشت که برای دیدنشان باید عذاب میکشیدم با گذشت زمان و همه گیر شدن اینترنت و اقبال شبکه شبکه های اجتماعی این صنعت در ایران رشد چشم گیری داشت .

بطور جداگانه بحثم روی یک سایت است که از وقتی با ان اشنا شدم ولع سیری ناپذیری برای دیدن فیلم و سریال پیدا کردم سایتی که مخاطب های عموما حرفه ای فیلم داشت و ارشیو کاملی که روز به روز هم تکمیل تر میشد سریالی نبود که بخواهی و در ان نباشد .در اصل این متن یک نوشته تبلیغاتی یا چیزی از این دست نیست صرفا برای مهجور ماندن رسالت صاحبان سایت برایشان مینویسم .باور دارم که چیزی جز عشق نمیتواند عده ای را دور هم جمع کند تا برای ارضا روح سیری ناپذیرشان برای اطلاع رسانی  در زمینه تصویر اینقدر جامع و کامل باشند اما انها رقبای جدی داشتند که جای خالی دزدی در این صنعت را خالی میدیدند .

سایت تاینی مووی با اختلاف فاحش نسبت به رقبایش در صدر بهترین و جامع ترین سایت دانلود و ارشیو فیلم و سریال بود اخبار کاملی از دنیای سینما و سریال را  ارائه میکرد که با ورود نهاد های وابسته در این زمینه رقیب جدی که چه عرض شود بزرگ ترین امپراتور این دست اورد در کشور بود و فیلترینگ هم جلودارش نبود و تنها راهش  تخته کردن ان بود تا سایت هایی مثل فیلمو و نماوا /اپیدو/و بسیاری دیگربتوانند خود راعرضه کنند .

به دعوت یکی از دوستان برای دیدن فیلم از فیلمو وارد سایت شدم و قوانین سایت نظرم را جلب کرد قوانین سایت عین دزدی اشکار در روز روشن است برای مخاطب هیچ حقی وجود ندارد مدیدران سایت هر کاری که دلشان بخواهد میتوانند انجام دهند و شما میپذیرید که حق با انهاست مصداق بارز دزدی فرهنگی اینکه این سایت ها از کجا اداره میشوند و سر و تهشان به چه کسانی وصل است اصلا معلوم نیست ولی وقتی شما بنر های تبلیغاتی گیم آف ترونز را میبینید که برای یک سایت در خیابان های پایتخت تبلیغ میشود با خود میگویید اگر میشود این سریال را در  اینترنت دید چرا رسانه میلی این کار را انجام نمیدهد اگر ساز و کار و قوانین برای همه است چرا انها میتوانند این کار را انجام دهند؟

مدیران سایت بی رقیب تاینی مووی را میگیرند شایعه میشود که یکی از انها را به اعدام و بقیه را به پرداخت جریمه های سنگین و زندان بلند مدت محکوم کرده اند شرم اور است که در روزگاری که عربستان مرز های تحجر را یکی پس از دیگری در می نوردد این سوی مرز پر گهر هنور برای منفعت و چپاول مردمی که رفته رفته میروند که به خاک سیاه بنشینند بازهم تله میگذارند تا سر کیسه شان کنند.

البته اگر نظام حاکم بنا داشت که ساز وکاری را بنا کند که مردم فیلم های روز دنیا را با همان کیفیت اصلی روی پرده سینما ببینند بدون سانسور و اباژور های وزین و با صداهای دلنشین دوبلور های خودمان مثل کاری که تاینی مووی انجام میداد و بسیار مورد استقبال قرار گرفته بود قطعا مردم حاظر بودند برای دیدن فیلم های روز دنیا هزینه کنند که خوب قهریست که نظام منفعتی بالایی نصیبش نمیشد پس راه چپاول مردم از همه راحت تراست را انتخاب میکند.

در راستای گرفتن و دستگیر کردن چند روز قبل دختر قاضی القضات را گرفتند و ایشان هم به جرم های ریز و درشتی اعتراف کرد که شدیدا پای پدر عدالت خواهش به میان امدبلافاصله تیم رقیب دست به کار شد و برای گرو کشی حکم زندان و جریمه نقدی و وثیقه های سنگین برای بعضی از اصلاحات چی ها برید تا شاید از جرم خود بکاهد قصد ریز شدن در این قضیه را ندارم چون اینقدر سایت های خبری گفتند و رسانه میلی نگفت مثل همیشه که همه باخبرند میخواهم مقایسه کنم یک عده جوان را که به قصد کسب و کار درزمینه شغلی ای که عشقشان بود و هست دستگیر میشوند و کسی که همه جور رانتی را در اختیار دارد ولی باز هم برای گرفتن یک ویزای معمولی حتی حاظر به تن فروشی شده تا برای خانواده عدالت جوی خود برای روز های مبادا راه گریز بیابد.مگر نه اینکه ما باید تا ظهور مهدی این جامعه را سربلند کنیم و زمینه ظهور فراهم کنیم پس ایندهرنگری برای فرار از ایران برای چه باید در فکرمان خطور کند .از همه بدتر ان است که رئیس این قوه توسط شخص اول کشور تعیین میشود شخص اولی که بار اولش نیست اشتباه میکند بار دومش هم نیست بار صدمش هم نیست کارنامه ی پر اشتباه جناب عالی به این هم ختم نمیشود انتصابات دائما مشکوک مردم را هر روز بدبین تر نسبت به اینده میکند مجلس خبرگانی که روز به روز پاچه خوار تر و مجیز گو تر میشوند به جای اینکه به رسالت خود عمل کنند .اگر قانون حکم فرما بود باید رهبر کشور برای این انتصابات و پشتیبانی های دائما غلط پاسخگو میبود ویا حتی عزل میشد اما متاسفانه وقتی مواجب دوستان در جیب رهبریست قهریست که مقابله با رهبر تخیلی بیش نیست .

نظامی که حتی برای مردم خود احترام و ارزش قائل نباشد قطعا نابود خواهد شد دست من و خدا و مهدی هم نیست این اتفاق گردش روزگار است و تقدیر ناپاکان.

امیدوارم هرچه سریع تر سایتی  موازی تاینی پیدا کنم وگرنه مجبورم دوباره خیابان های اطراف بازار را برای فیلم ها و سریالهایم  زیر و رو کنم .امیدوار ترم که دوستان عزیزم در سایت تاینی مووی جوان های خوش فکر و عاشق این مملکت ازاد شوند و در خارج از مرز های کشور به فعالیتشان ادامه دهند در کشور های ازاد مثل همین عربستان خودمان.

پ.ن:به دلیل تند نویسی ممکن است غلط املایی یا دستوری داشته باشم که فعلا رمق ویرایش ندارم به بزرگی دلهای مهربونتون ببخشید

#سینما

#سریال

#هنر

#تاینی_مووی

این چند وقت

باز امد بوی ماه مدرسه...

باز هم  فصل خرافه پراکنی فرا رسید...

هفته میمون جنگ ...

ازدواج سر دمدار صلاحیت ها ...

صحبت های دونالد احمدی ترامپ از تریبون سازمان ملل...

صجبت های حسن اقا کلید ساز در سنگر سازمان ملل....

تلاش کره شمالی برای رسیدن به المان نازی قرن21...

اخر شدن استقلال...

و باز هم اعدام در ملا عام...

این چند وقت این اتفاقات یا افتاده یا در حال افتادنه ...به هر حال ما به عنوان مستمع و مفعول عملا فقط میتوانیم غر غر کنیم.یا تعریف وتمجید کنیم ...

اینکه تا دیروز عرق سگی و با افتابه میخوردی و امروز صف اول هیات داری زنجیر یا سینه میزنی یا علامت میکشی هیچ ربطی به هم نداره چون نگاه تو به دین متفاوته و کاری نداری اخوندا چی میگن ؟ درکت میکنم به هر حال یه محرمه و یه دختر بازیش که دخترا به پسرای معتقد لابد اون جوری سرویس میدن که تا قبلش نمیدادن...اینکه سر غذای نذری به همه فحش ناموس میدی و دعوا میکنی هم ربطی به تبرک غذا نداره ...کلا این ایام  بزرگ ترین کارناوال ازاد در ایران برگزار میشه شوی لباس و مدل های جدید مو و تتوی رنگی و سیاه و سفید .لباس های عجیبو غریب ادم های عجیب تر نسل بی هویتی که در این ایام بهترین فرصت رو برای جلب توجه بدست میارن دوست های جدید خاطره های متفاوت ...منو لباس مشکی و عشقم ...عشقم در حال سینه خوردن ؟!یا شایدم سینه زدن ...به عشق اقا رفتم زیر علامت ...به زودی باید منتظر این جملات قصار در اینستاگرام باشیم ...

به مناسب بر پا کردن جنگ خانمان سوز جشن گرفتن مثل هر سال و یه عده  جنگ دیروز  و با جنگ امروز و کشور گشایی حکومت فعلی رو متناسب با حال و روز انروز ها میدونن ...برای ما که نسل جنگیم بدترین اتفاق بود و برای یک عده که کاسب دوران جنگ بودن بهترین خاطره هاست خون مردم وتوشیشه کردن...مملکت تخمی همینجاست ...ایران...

اقای جنتی که اجابت مزاجشون هم نیازمند رسیدگی ه ولی رد صلاحیت رو هنوز در توان دارن تجدید فرراش کردن و یک زوجه اختیار کردن که بسیار هم مبارکشون یه شصت خوش فرم هم برای کادوی عروسیشون کنار گذاشتم...

و مثل همیشه شاخ وشونه کشیدن رئسای جهور ایران و امریکا و باز هم از انها شانتاژ و از اینها انکار...اقا این حکومت در حق مردم داره ظلم میکنه این تنها حرف درستی بود که ترامپ در این چند وقت زده . حسن اقا هم گفته ما به دنبال حاکم کردن دین خودمون در دنیا نیستیم ولی خوب نگفتن که تا دین اسلام بر دنیا حاکم نشه مهدی ظهور نمیکنه پس مجبوریم که برای ظهور مهدی اسلام رو صادر کنیم وگرنه ما خودمون واقعا قصد چنین کار و نداریم و اینکه برای تغییر دین مردم رو اعدام میکنیم هم سو تفاهمه که در حال رایزنی هستیم کمتر درد داشته باشه...

استقلال جان روز های خوبی ندارد اخر جدول است و روز گار بر وفق مرادش نیست فاتح تریم که سهل است اگر زاگالو  هم بیاد تا مدیریت فاسد دولتی بر راس امور است نه استقلال سامان میگیرد نه پیروزی...باشد که عروسی توی کوچه ماهم بیاید...

و باز هم یک اعدام دیگر ...مردمی که برای این رخ داد عجیب با خانواده میروند مردمی که قساوت قلب روز به روز سخت ترشان میکند مردمی که یادشان رفته ایین مهر ورزی را مردمی که اعدام را جزا میدانند ...گفتن نداره ولی عاقبت خوبی در انتظار ما نیست با این رویه محکوم به فنا هستیم ...

و در اخر همچنان گردنمان درد میکند تو گویی که در حال شکستن است باشد که به زودی خوب شود و بابا کرمی مبسوط با ان اجرا کنیم

بعد از ما یا به موازات ما یا همین نزدیکی دقیقا کنار ما

یکی از کارایی که این روز ها انجام میدم گشتن توی اینستاگرام و دیدن شیوه زندگی مردمه یعنی دقیقا میرم تو قسمت سرچ ها و صفحه های مردم و چرخ میزنم .یه چیزی که برام عجیبه نحوه ترغیب ایرانی ها برای جمع کردن دنبال کنندست دختر هاو پسر هایی که به اقتضای سنشون دست به هر جور رفتار و پوششی میزنن برای اینکه محبوب تر به نظر برسن جالب تر اینکه وقتی یه نفر رو توی صفحه شون تگ میکنن فقط برای اینه که بگن از اونا شاخ ترن نه اینکه من از باب مذهبی بخوام مسله رو مطرح کنم صرفا اینکه فکر میکنم با این وضعیت در اینده ای  نزدیک شاهد نسلی عقده ای و مریض جنسی باشیم که هر روز داره از معیار های انسانی فاصله میگیره نسلی تجمل گرا و مصرف کننده زیبایی هایی مصنوعی و فوتوشاپی برای جذب مخاطب نسلی جاه طلب و همیشه طلبگار .واقعا زندگی در کنار این نسل که هیچ چیزی برای ارزش گذاری در وجودشان نیست و بد بختانه این نسل را ما به اینجا کشاندیم با رفتار های مغرضانه و منفعل .دقیقا فکر میکنم ما مقصر هستیم نسلی که تو سری خور بودیم بله قربان گو بودیم در برابر ظلم سر خم کردیم و هر جا حقی از ما ضایع شد پا پس کشیدیم نسلی که حتی در مناضعات خانوادگی همیشه کوتاه امدیم و تقصیر را گردن گرفتیم گاهی حسادت میکنم به نسلی که امروز عنان جامعه را در دست گرفته انها شخصیت نهفته درون ما هستند ویژگی هایی که خیلی از هم نسل های من دلشان میخواست اینچنین باشندو نبودند و نشدند.

اوضاع کشور تقریبا نابسامان است البته واقعیت امر این است که تقریبا را هم باید حذف کرد و باید گفت اوضاع کشور اصلا خوب نیست .درگیر یک جنگ عقیدتی هستیم ان هم خارج از مرز ها برای حفظ عقیده ای که اساسا وجود خارجی ندارد در ظاهر برای مبارزه با ظلم و بی عدالتی می جنگیم اما در عمل داخل کشور مملو از ظلم و بی عدالتی هستیم حال با این وضعیت چه کسی باور میکند که ما به دنبال صلح هستیم وقتی در داخل هیچ صلحی وجود ندارد . زندانی های بی حساب و کتاب رعب و وحشت امنیتی بگیر و ببند های عقده ای گونه و من مدام با خودم می اندیشم که نسل بعدی سیاست مداران ایران چگونه عمل خواهند کرد ؟و برایم مثل روز روشن است که با این روش چیزی که نصیب مردم میشود تباهی و ویرانی ست.

حالا که این همه غر زدم برای اخرین کلمات دلم میخواد بگم با اونکه دلم نمیخواد یک حکومت مذهبی بی اعتقاد بر کشور حکومت کنه اما دلم نمیخواد حکومت بعدی تمام ارزش ها رو نابود کنه و شاهد بی بند و باری فکری  باشیم دلم نمیخواد در کنار مردمی زندگی کنم که از عقده ی حجاب به برهنگی برسن از عقده ی ازادی به ولنگاری برسن من فقط دلم میخواد مردم این کشور شاد باشن و خوشحال سر زنده باشن و مترقی . چیز زیادی نیست باور کنیم. کاش یکی این اینستاگرام لعنتی رو بترکونه تا اینقدر من حرص نخورم

هنوز مانده تا مهر

امسال هم تولدمان تمام شد.

سه تا تولد برام گرفتن...

یکی خودمونی دو تا دسته جمعی...

اتفاق خاصی هم نافتاد نه جایزه ای بردم نه میلیونر شدم نه هیچ چیز دیگه ...

بعد از پاس شدن اخرین چک ماشین در حال حاظر بدون هیچ گرفتاری خاصی روزگار سپری میکنم.اوضاع در ارامش نسبی سپری میشه.

در این چند ساله هر وقت که فراق بال پیدا کردم نگرانی های گذشته و خاطره ی ادم های گذشته سراغم میاد و بیش از پیش اشتباهاتی که مدام با خودم میگم اگر اینچنین نمیشد انچنان میشد و قطعا اینطوری نمیبود .یک جور مرض که شب ها سراغ ادم میاد دقیقا وقتی که فکر میکنم توانی برای بیدار ماندن ندارم و پلک هام سنگین میشن و میخوام بخوابم که یه خاطره ی دور میاد تو ذهنم بعد مسلسل وارتو مخم ردیف میشن و خواب بی خواب...

مدت هاست اعتقاد مذهبی خاصی ندارم یعنی باورم رو به خیلی از اصول مذهبی از دست دادم اما یه باور قوی درونم شکل  گرفته ،"انرژی کائنات".

"هیچوقت هیچ چیزی رو بی پاسخ نمیزاره "

"امکان نداره بدهکارت بمونه"

"طلبت رو به موقع میده "

" سعی میکنم ازش طلبکار باشم به نیکی"

اینها جملاتیست که با خودم مرور میکنم ...بسیار ترسناکه و عموما امیدوار کننده

مبحثش خیلی پیچیده ست خیلی درگیر کننده ست...یکم راجه بهش تحقیق کردم و وقتی که مطمئن شدم خیلی ها اعتقاداتی شبیه به من دارند خوشحال شدم که تنها نیستم ...این باوریه که خودم برای خودم درست کردم ...تلاش نمیکنم منجی عالم باشم یا یک قدیس تلاش میکنم بدهکار نباشم به کائنات چون معلوم نیست طلبش وچطوری وکجا میگیره...

این روزها بیشتر از مشکلات مالی به فکر مشکلات روحیم هستم اتفاقات و مشکلاتی که ارامش رو ازم میگیره و شدیدا به این نتیجه رسیدم که خود درمانی فایده نداره و نیاز دارم که بصورت علمی باهاش روبرو بشم اما تا دلتون بخواد توی این کشور شارتالان وجود داره که از کاه مشکلات شما کوه بسازن که بتون بچاپنت وسرکیست کنن.

دلم یه سفر راه دور میخواد یه سفر بی بازگشت مثل رفتن به مریخ ...

هیچ چیز بدتر از اون نیست که فکر کنی جایی که باید باشی نیستی امید وارم بتونم جایی باشم که باید باشم ...برام انرژی مثبت ارزو کنید

23 شهریور

نمی دونم ولی یه حسی میگه قرار امسال تولدم یه اتفاقی بی افته یه موقعیت ویژه ...

دیدن بعضی وقتا یه چیزی توی ذهنتونه و هر جا میرین باهاش مواجه میشین ؟

برای من اینطوری شده تبلیغ قرعه کشی بانکا که از تلویزیون پخش میشه اخرین مهلت افتتاح حسابش 23 شهریوره ...قرعه کشی  خندوانه 23 شهریوره ،عروسی سفی الله 23 شهریوره به شکل احمقانه ای منتظرم یه اتفاق ویژه ام حتی با اونکه حسابی برای قرعه کشی ندارم و حتی خیلی شانس قوی ای برای بردن جایزه خندوانه ...حتی یه عصبانیت نهفته ای هم دارم که چند تا جشنواره اخر شهریور و نمیتونم شرکت کنم چون کار جدیدی و جدی ای ندارم واقعیت هم فرصت کافی نداشتم هم حوصله و در واقعیت درد اور ترش اینه که میترسم که داستانی رو شروع کنم و باز هم ناتموم ولش کنم اذیت میشم وقتی یه داستان و شخصیت هاشون و نیمه کاره رها میکنم ...

فقط دو روز دیگر...

امیدوارم هر اتفاقی قرار بی افته فقط مرگ نباشه نه به خاطر اینکه میترسم از مرگ یا ...وقتی باورت رو نسبت به یه سری چیز ها از دست میدی سخته پذیرش یک واقعیت درد اور مثل مرگ وقتی باورت رو از خدا از دست میدی وقتی فکر میکنی عقلانی ترین چیزی که در مورد خدا وجود داره اینه که وجود نداره مرگ یک عدم بیهوده ست یک تمام شدن زجرآوره.بگذررررررررریم...

امید وارم فقط مرگ نباشه دوست دارم زنده بودن رو تا جایی که امکانش باشه

23 شهریورترین تولدم بزودی اتفاق می افته؟؟؟