-
اغاز میان سالی
جمعه 17 شهریور 1396 18:17
برای هر کسی یک جایی پیش می اید که مطمئن میشوددیگر ان ادم سابق نیست برای من امروز اتفاق افتاد... امروز بر خلاف تمام مراسم های عروسی گذشته که معمولا عادت به لباس های رسمی دارم تیپی اسپرت زدم مطابق گذشته عنان مجلس را بدست گرفتم اما چیزی درونم عوض شده بود شعف گذشته را نداشتم حس شاد بودن کم رنگ شده بود کودک درونم جایی ان...
-
در استانه فصلی تکراری
چهارشنبه 15 شهریور 1396 14:55
لب تاپ محترم با ویندوز جدید و دردسر های دوباره به منزل بازگشت و فعلا این پست اواخر هفته ای رو داشته باشیم تا با یه نوشته قرص و محکم برگردم... اینم یه بیت از شعر جدیدم: نفرین از این بدتر،بلاتکلیف بودن؟ یا گوشه ی غمگین یک تصنیف بودن؟
-
اخر شب یا دقیقا 1.35 دقیقه
دوشنبه 6 شهریور 1396 02:02
ذکر مصیبت نمی گم .کلا تو این فاز نمیخوام برم وقتی حالم خوبه به چیزای خوب فکر میکنم .من یه عادتی دارم که سالهاست باهاش خوشم . رویا می بافم... این به ظاهر سادست اما در واقعیت واقعا مصیبته ...مثلا توی رویاهام قرعه کشی فلان برنامه تلویزیونی رو برنده میشم و 100 میلیون گیرم میاد بعد یک سری اتفاقات رو برای خودم رقم میزنم...
-
دست هایی که شفا نمی دهند
یکشنبه 22 مرداد 1396 21:54
امروز روز جهانی چپ دست هاست ... با حساب این روز تعداد روز هایی که باید به خودم تبریک بگم زیاد تر میشن. روز معمار روز مهندس روز نویسندگان روز جهانی کودک (برای کودک درونم) حقایقی جالب در مورد چپ دست ها: 1/کلمه left انگلیسی از ریشه lyft آنگلوساکسون، که به معنی ضعیف یا شکسته است. درفرهنگ انگلیسی آکسفورد تعریف چپ دست...
-
زن ها در عبور از قرن ها و خوبی هایی که نیاز دارن مواظبشون باشین
پنجشنبه 19 مرداد 1396 01:48
امسال با اینکه تعداد دختر ها از پسر ها بیشتر بوده ولی گویا باز هم نفرات برتر جز پسر ها بودن/اصلا این جمله چه معنی میده؟شاید در نگاه اول شما را خوشحال کند به عنوان یک پسر و ناراحت کند به عنوان یک دختر /اما ... نظر من : جامعه ما به شدت به سمت زن ستیز بودن پیش میره در ظاهر طوری نشون میدن که وای حقوق زن ها فلان و بهمان...
-
همینک سیاسی طور و اندکی اجتماعی گون
یکشنبه 8 مرداد 1396 12:20
در ابتدا بگم که ما جماعت غر زنان به وضع موجود وام دار هیچ دسته و حزب و گروه و ایده اولوژی نیستیم ...اصلا برای همین است که هیچ اتفاق مهمی رخ نمیدهد چون ما جدا جدا غر میزنیم و یکپارچکی برای خلق یک جنبش رو نداریم.و لذا امروز شاید با رئیس جمهور وقت باشیم اما فردا که بد عمل کند نباشیم ولی در کل روشمند عمل میکنیم...
-
همینک سیاسی طور
شنبه 7 مرداد 1396 11:49
در این چند وقت که ما نبودیم اتفاقات اساسی رخ داداز لایحه توزیع رایگان تریاک رقیق شده و متادون بگیر تا مسمومیت عده ی زیادی به دلیل مصرف مشروبات الکلی تقلبی مرگ یک کودک 8 ماهه تا رایزنی وزیر برای رای نیاوردن یک طرح دولتی... هنوز در ذهن من یک معادله بزرگ در جال بزرگ شدن است اینکه چرا بعداز گذشت 4 دهه هنوز ثبات در این...
-
سفر هزینه نیست ...
جمعه 6 مرداد 1396 17:58
برگشتیم... تقریبا سالم و تحقیقن خوشحال.تمام مدت یک هفته ای که گذشت دقیقا یک ماراتن را پشت سر گذاشتم شاید به جرات بهترین روزهایی که دلم نمیخواست تمام شود.برای دیگران چه اهمیت دارد برای شما ها که متن را میخوانید. اولا هیچ اتفاقی نمی افتد وقتی پایتان را از مرز پرگهر خارج میکنید یعنی من اینطوری نبودم.8 ساعت مسیر تا ایروان...
-
لطف نظام حاکم به سرعت رشد اصلاحات
یکشنبه 25 تیر 1396 15:25
امروز با یک خبر به نظر من خوشحال کننده اغاز شد."فرهاد رهبر " رئیس دانشگاه ازاد شد... این خبر شاید برای مردم عادی خیلی هم خاص نباشد اما برای من معانی خاصی دارد.و باز هم به شیوه ی من کمی به عقب برگردیم ...نقش جنبش های دانشجویی در قبل از انقلاب و حین انقلاب و حتی بعد از انقلاب ... امروز حین گفتگو با دوستی پنجاه...
-
زندگی زیر رادیکال
شنبه 24 تیر 1396 18:54
خبر کوتاه و تکان دهنده بود."مریم میرزا خانی " در گذشت. با انکه از دنیای ریاضی بود اما عجیب محبوب شده بود .ریاضی حتی کابوس بچه های فنی هم هست.من از ان دسته بچه های ریاضی فیزیک بودم که خانواده اصرار داشت من مهندس بشوم که حالا بماند که شدم اما واقعا ریاضیاتم خوب نبود البته نا گفته نماند که اصلا اهمیتی به نمره...
-
جمعه های بلاتکلیفی
جمعه 23 تیر 1396 17:03
روز های تعطیل رسمی برای ادم های غیر رمسی مثل من هیچ هیجانی ندارد برای من فرقی نمیکند که جمعه است یا شنبه یا حتی سه شنبه . وقتی کاری ندارم، پس همه روز ها تعطیل است و وقتی هم سر پروژه ای باشم خوب باز هم جمعه یا عید و حتی عاشورا ندارد. باید تا اتمام پروژه کار کرد.اما یک حسی ته روان ادم از روز های مدرسه، غروب جمعه ها را...
-
#اعدام را از ادبیاتمان حذف کنیم
پنجشنبه 22 تیر 1396 03:52
عصر ها توی حیاط خانه چند دختر و پسر کوچک مینشینند وقتی میخواهم بیرون بروم بعد از اولین نفر که هیچوقت نفهمیدم کدامشان است سلام میکنند با لحن شیرین با شرمی کودکانه و شیطنت های خاطره انگیز که بچگی های خودم را بیادم می آورد. ریشه کودک ازاری و فقر فرهنگی برخورد با کودک کجاست؟این را منی میگویم که میانه خوبی با کودکان ندارم...
-
شخم زدن ممنوع
چهارشنبه 21 تیر 1396 16:02
هیچ جا و هیچ چیزی رو شخم نزنید حتی برای تازه کردن خاطره های خوب ... چقدر دلم هوس شنیدن رادیو چهرازی کرده... به هوای خاطره های خوب خاطره های مسخره و ازار دهننده ای پیدا میشن که فقط با خودت میگی ... چقدر احمق بودم یک روز هایی چقدر ساده بودم یک روزهایی چقدر بچه بودم یک روزهایی چقدر ...بودم یک روز هایی پ.ن:آب طاب نکرده...
-
ضرب المثل های مامان
چهارشنبه 21 تیر 1396 01:47
خدا میدونه که من از پدرم فقط فحش دادن تو عصبانیت و یاد گرفتم ولا غیر. اما از مادرم یه ارث خوب بردم و اون اینه که توی مکالماتم از ضرب المثل زیاد استفاده میکنم دقیقا مثل مامان حتی گاهی اونقدر ضرب المثل ها خاص هستن که خیلی ها نشنیدن و گاهی توضیح دادن کاربرد اون ضرب المثل ها کلی جذاب میشه ... اما این وگفتم که برسم به یکی...
-
حرف
سهشنبه 20 تیر 1396 15:59
حرف بزنیم حرف بزنیم بد حرف بزنیم ولی حرف بزنیم بلند حرف بزنیم ولی حرف بزنیم وقتی حرف نمیزنیم زیر سوال میریم و مدیون خودمون میشیم من همیشه اینطوری بودم که نمیزارم چیزی واسه گفتن بمونه هرچی توی دلم باشه میگم قرار نیست لذت بی انصاف بودن دیگران برای من زجر بشه و با خودم فکر کنم که درست میشه صبور باش خودش میفهمه اشتباه...
-
من چرا من هرگز
سهشنبه 20 تیر 1396 15:05
گاهی فکر میکنم برای چی باید مردم نظر بدن توی وبلاگ ادم ...مثلا وبلاگ قبلیم که نظرات بازه چقدر کامنت دارم اصلا مگر ادم اشنا هم سراغ این بیقوله میاد ؟به هر حال اگر فکر میکنید که نیاز دارید پیغام بگذارید برید تویترم و اونجا هر چی میخواید بگید البته در 140 کلمه
-
بیایید شفا بگیریم
سهشنبه 20 تیر 1396 15:03
از یه کسایی تو زندگیم دلخورم ادم های قدیمی ادم های جدید ...ولی زمونه بهم ثابت کرده این ذات ادمیزاده ...نمک دون شکستن از بدیهیات صفت ادم هاست
-
خود بد بخت انگاری دائم
سهشنبه 20 تیر 1396 01:59
شاید شایع ترین بیماری جامعه امروز ما این باشه "خود بدبخت انگاری دائم" یعنی من اینستاگرامش و شخم میزنم یه ذره اندوه توش نیست بعد هر بار میبینمش از غم تنهایی و بی پولی و کوفت و زقنبود میگه ...اگر بی پولی چرا دم به دقیقه تو این رستوران و اون رستوران پلاسی و عکس سلفی میگیری اگر بی حوصله ای این همه گالری و پاساژ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 تیر 1396 13:06
دیشب حدود ساعت 4 از سر کار برگشتم هوای خنک صبح و ماهی که کامل بود و انرژی عجیبی که دنبال خستگی م می اومد .صاحب کار از دوستان قدیمی ام هست چند سالی از من بزرگ تر است و سالهاست با وجود مشکلاتی که داشته برای بهتر زندگی کردن تلاش میکند "محمد"از ان دسته ادم هایی ست که من به انها میگویم عمر تلف کن از مانی که به...
-
شادی این روز ها بماند به یادگار
جمعه 16 تیر 1396 22:39
دارم جوونی میکنم دارم از روزهام لذت میبرم دارم به روزهای زندگیم رنگ میدم این روزها پر از رنگ های گرمم.کاش روزهای ادم همیشه همینطوری باشه از اون روز هاست که دلم میخواد یه کتاب خوب بخونم یه فیلم خوب ببینم یه جای جدید برای سفر برم
-
معمولا طور دیگری میشوم
سهشنبه 19 اردیبهشت 1396 15:26
یه مدت نبودیم و حال و هوایمان فرق خاصی نکرده نسرین جان مهربان امد و شبی در منزلمان بود و با همسر جان گپ ها زدیم گردشها کردیم و برای اولین بار بود که تک و تنها بدرقه دوستی میرفتم فرودگاه و چه غمناک بود لحظه های رفتن . یک حس عجیبیه که وقتی سفری میرم و میخوام برگردم همینطورم بعضی وقت ها حس میکنم اگر روزی از ایران برم...
-
تفاوت
چهارشنبه 6 مرداد 1395 15:57
خسته میشم یعنی این روزها خیلی خسته میشم .تند تند خسته میشم. زیاد خسته میشم.مدام خسته میشم .وحشیانه خسته میشم.همه ی این ها هست و این ها همه نیست.کلافه میشم.استرس دارم.دلهره دارم.یعنی یه احساساتی که شادی سال ها پیش نداشتم.ادم های دورو برم رو نگاه میکنم خیلی هاشون مثل خود من هستن و تا دیروز میگفتم که مگه میشه فلانی خسته...
-
اواخر اردیجهنم
پنجشنبه 30 اردیبهشت 1395 02:52
حرف خاصی نیست فقط یکم بی حوصله و بی قرارم ...یکم گله از روزگار ...همین
-
سخن جدید
دوشنبه 24 اسفند 1394 01:09
هنوز مریضم.عزیز هم مشکل چشمی پیدا کرده و فردا نوبت داره برای فارابی و صدای گرفته ی این روزام که یکم طولانی شده اذیتم میکنه هر کی هر چی گفت خوردم خوب نشدم دکتر و امپول و چرک خشک کن هم زیاد تاثیری نداشت این صدای گرفته خیلی ازارم میده دلم برای صدای شفاف و دو رگم تنگ شده الان بیشتر مثل صدای خش دار داریوش و صدای گرفته...
-
سر تیتر اتفاقات
پنجشنبه 24 دی 1394 07:27
1.دارم کار میکنم درس میخونم و چهار نعل می تازونم.برای من که همیشه به حدااقل ها اکتفا کردم یکم زیاد سرعتش بالاست. 2.سرماخوردگی در هر حالتی خر میباشد. 3.از نسرین شرمنده ام که نمیتونم براش وقت بزارم 4.سرماخوردگی ..................................... 5.دلم یک صبحانه مفصل میخواهد
-
وقتی قاط میزنم
سهشنبه 26 آبان 1394 08:50
کلا وقتی عصبانی میشم فقط باید بنویسم.عادتی که سالها با منه .وقتی که به شدت از دست خودم عصبانی ام.وقتی چشم باز میکنم و میبینم بیش از دیگران به خودم ظلم کردم .اجازه دادم ادم ها با رفتاراشون بهم جفا کنن .تجربه ی تلخیست .معمولا این جور وقت ها دوست دارم تنها باشم و بنویسم هیچ کس نمیتونه ارومم کنه این بازه زمانی متغیره و...
-
همینی که هست
دوشنبه 25 آبان 1394 23:57
دلخورم.از کی یا از چی؟گفتنش فقط سر هم کردن یه سری مزخرفه.در کل دلخورم .از این اوضاع از این بی ثباتی از این بیکاری های مزخرف از این بی خودی طی شدن عمر.دلخورم از اینکه دوست صمیمی ندارم که باهاش حرف بزنم بدون اینکه دلهره داشته باشم.دلخورم که اینقدر دلخورم.از این تیپ جدیدی که گذاشتم خوشم نمیاد ولی میخوام داشته باشمش چون...
-
دل و دماغ
دوشنبه 25 آبان 1394 10:53
در زندگی دو تا چیز من و خیلی اذیت میکنه دروغ و منفعت طلبی.یعنی بدون اینکه بخوام اینها از ابتدا با من بودند.خیلی چیز ها در دایره تعبیر این دو صفت جا میگیرن و لازم نیست تفکیک کنم و بگم فلان و بهمان.ادم های اطراف ما عموما اینطوری ان حتی خود ما .برای همین هم ما به مرور زمان از خودمون هم متنفر میشیم.اصلا به خودم که دقیق تر...
-
پنسیلین
شنبه 9 آبان 1394 15:45
دیکه گفتن این جمله دردی و دوا نمی کنه اما در هر حال "سرما خوردگی خر است ".ان هم از نوع تب و لرز و گرفتگی گلو وناهنجاری صدا و سرفه.اینقدر چیز های مختلف خوردم تو این چند روز که یه داروخونه توی بدنم تشکیل شده .طبیبان زبر دست خانواده دست به دست هم دادند تا خوب بشم اما خیلی فرق نکردم.پس به سبک تمام سال های گذشته...
-
چرا نمیلبخندی ؟
یکشنبه 3 آبان 1394 17:43
تقریبا میشود گفت 10 سال و یا شاید بیشتر میگذرد از روز هایی که فکر میکردم یک جاهای تاریخ به یک عده بیش از بقیه ظلم شده.فکر میکردم باید برای عاشورا عزادار باشم نام عاشورا دلهره اور بود برایم و اینکه گناهان یک سال را باید ببرم تا پای هیت و با شرمساری طلب ببخشش کنم چون مظلومی هست که شفاعتم کند بزرگ تر که شدم فهمیدم هیچ...